برای او که جز زیبائی نمی بیند
رضا رئیسی
تقدیم به محمد نوری زاد که آزادگی را قربانی مصلحت جوئی نکرد
در یک نمودار کلی بسیاری از افراد اجتماع بر اساس منافع و اهداف شخصی خود و اطرافیان، اولویت عملکردی و رفتاری خود را می چینند و در راه نیل به موفقیت اجتماعی، گزینش رفتاری می کنند که این هم به خودی خود محل ایراد نیست و طبیعت بشر (حس منفعت جوئی) چنین رویکردی را اقتضا می کند. در این بین چه بسیاری که آرمانهای خود را نیز در قالب همین زندگی روزمره می گنجانند و گوشه چشمی هم به آن دارند اما مصلحت جوئی و ترس از آسیب رسانی به جایگاه معیشتی و اجتماعی باعث می شود که بر بسیاری از ناملایمات چشم بپوشند و سکوت اختیار کنند؛ حال آنکه مطلوب آنان در این وضعیت نیست، اما نمی توانند آنی باشند که دوست دارند باشند. در طول تاریخ و در همین امروز ما این مسئله گریبانگیر و مبتلا به جامعه بشری بوده و خواهد بود و چه زیان ها که از این بابت بر مردمان رفته و خواهد رفت.
در این میان معدود افرادی هستند که ورای وضعیت و منافع شخصی آرمانهای انسانی را می جویند و افق دید بلندتری دارند،اینان خود و موقعیت فردی را در راه نیل به فردائی بهتر برای مردمان کشورشان خرج می کنند برای اینان زندگی در چارچوبهای بسته و خود محور نمی گنجد ،زندگی از منظر اینان آنگاهی داری ارزش و قابل اعتنا است که ظرفیتی باشد برای احقاق حقی و دستگیری از مظلومی و آنگاه که دایره شمول این مظلومیت ملتی باشد موقعیت بسی خطیر تر است، مسیر کنشگری ایشان در حق گوئی و حق پوئی تعریف و و تکثیر می شود.
محمد نوری زاد براستی از این دست انسانها است، بد نیست با دوستان خواننده خاطره ای را مرور کنم از او؛ اکنون که دوباره مهمان دیوارهای بلند زندان اوین (که برای ما بلند و برای روح بلند او کوچک است) شده تا در کنار یاران دیگر، محکومیتی را بگذراند به تاوان خیر خواهی مشفقانه برای حاکمانی که او را دشمن می پندارند اما او جز خیر برای آنها و برای مردمانش نخواسته و نخواهد خواست.
چند روز بعد از آزادی به قید وثیقه، توفیق دست داد که در منزلش ساعتی میهمان کلام و مرام زیبای او باشم، مردی که زمانی بخاطر سخنانش منتقد او بودم، اما اکنون کلام او و حق گوئیش چنان مشتاقم کرده بود که تا فرصتی دست داد غنیمت شمرده و از سر شوق به سویش شتافتم. برای جالبم بود که بدانم چه زمینه ای باعث شده که سخنان امروزش با دیروزش گزاره ای متفاوت را به اذهان متبادر کند و ببینم بعد از آن رفتارهای نا منصفانه و ضرب و جرح؛ او چگونه از ضاربین خود داد سخن می دهد و چه خواهد گفت؟ چه تلخ بود که در میان هر کلامش سرفه های خشک قطع کننده کلامش بود و نشان دهنده آنچه در این مدت بر او رفته بود و از قضا همان شب هم در بیمارستان بستری شد، انتظارم این بود که از رفتارهای خشن با خود بگوید و بر آنان بتازد اما او از خود نگفت،حب و بغض شخصی در سخنانش جائی نداشت.
اگر از رفتارهای عجیب و غریب و غیر انسانی هم در سخنانش شاهدی بود برای دیگر دربندان بود و احساس نگرانی برای آنها، اکنون هم که در بیرون از زندان بود نگران آنان و وضعیت شان بود،با چنان شوقی از انفرادی و غوطه ور شدن در ذات احدیت می گفت که گمان می بردی آنجا بهشت موعود بوده است؛ از عشق بازی خود با قرآن کریم می گفت و فرصتی که دست داده بود تا از زوایای بدیل هنر امروزی آیت رحمانی خداوند را به کشف و شهود بنشیند، از دانشگاهی می گفت به نام زندان اوین که به هر سو نگاه می کنی استاد دانشگاهی و فرهیخته ای را در آن می یابی و بسیار می آموزی از این آزادگان دربند، با شوقی وصف نشدنی از کاغذهائی میگفته که با سختی از ظرف پلاستیکی دوغ به غنیمت گرفته بود تا با قلمی که سلاح مقدس اوست (و دور از چشم بازجویان آن را کش رفته بود!) در زندان انفرادی هم بتراواند اندیشه اش را بر تارک کاغذ.
باورم نمی شد ولی برای" برادران گمنام" که با او این چنین کرده بودند نیز نگران بود و می گفت اینگونه اعمال و کردار و به بیراه رفتن ها مانع آنچه آنان باید باشند شده و خدمات و وظائف تشکیلاتی محوله آنان را زیر سئوال برده است و امیدوار بود که شاید تغییر رویه ای دهند و به راه آیند.
اما جالب ترین بخش برای من آنجا بود که در صحبتی که داشتیم،برای تعریف از ایشان از لفظ "حرّ" جنبش سبز برای او استفاده کردم و ایشان بر آشفت و با مهربانی گفت استفاده از این لفظ را برای خود نمی پسندد، ما می خواهیم همین تعابیر و قیاس های ناموجه تاریخی نباشد همین سوء استفاده ها از مقدسات و تشبهات تاریخی که عده ای خود را در جایگاه قدسی بنشانند و مخالفان را سراسر بدی و کژی بشمارند؛ ما انسانیم با همه خصوصیات و مبتلائات انسانی و این واژه گزینی های مقدس مابانه ما را به بیراه می برد.
آنچه در سخنان این مرد متبلور بود به من نشان داد که نوری زاد همان نوری زاد بشاگرد است، همان روایت فتحی، همان یار همراه آوینی... او جز خیر و صلاح ملک و ملت نمی خواهد و قامت رزمندگی او در دفاع از مام میهن اکنون در دفاع از حقوق ملت در مقابل تمامیت خواهان ظهور یافته است، اگر اکنون عده ای زبان حق گوی او را بر نمی تابند و در بندش می کنند از منظر منفعت جوئی خود او را می سنجند و به گمانشان اگر او کژی ها را گوشزد می کند برای دستیابی به منفعتی ناکجا آبادی است و نه از سر خیر خواهی، چه به بیراه می روند اینها!
مردی که من دیدم میان نامه و سخنان در ملاء عامش و آنچه در جمع خصوصی می گوید و می خواهد فرقی نیست؛ او هر چه می گوید و انذار میدهد از سر دلسوزی برای ملت و کشور و حاکمان است. سخنان او برگرفته از حب و بغض نیست؛ او زندان و داغ و درفش را به جان میخرد تا سخن خود را بگوش گوشهای شنوا برساند و حجت را بر خود و دیگران تمام کند. بعد از آنهمه تحقیر و توهین، او باز سکوت را بر نتافت و از سر دلسوزی و دوستی راستین، دل واژه های خود را بر قلم آورد. به راستی که مردانی چنین، غنیمتان روزگار مایند و اگر درایتی بود گرامی داشته می شدند.
و من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه و فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدلوا تبدیلا
منبع : جرس
لينك در جرس : http://www.rahesabz.net/story/21758/
0 نظر:
ارسال یک نظر
پيشاپيش از نظر شما متشكريم ؛ حتي اگر مخالف ما هستين !