تحریف وقایع جنگ، سکه رایج شده است
نیما رایین
جرس:روایات جنگ امروز در کلاف خرافه پردازی وسیاسی کاری گم شده است .از سویی رزم رزمندگان میهن با روایت هایی افسانه ای مانند آنچه در داستان های شاهنامه در خصوص رزم رستم آمده است روایت می شود گویی اگر اسب سفید وکمک ملائک نبود هیچ کاری از پیش نمی رفت، از سوی دیگر رنج ها وگرفتاری هایی که مدیران کشور در زمان جنگ متحمل شدند به کم کاری ترجمه می شود .به گفته یک تحلیل گر کسانی که در جبهه ها حضور نداشتند وامروز مدعی جنگ وجبهه شده اند می خواهند با ساختن این روایت های غیر واقعی تصویر زحمتکشان واقعی هشت سال دفاع کشور را مخدوش سازند.این در حالی است که میر حسین موسوی در مقابل گفته های چندی پیش رفیق دوست مبنی بر کم کاری دولت در زمان جنگ تهدید به افشاکردن ناگفته های بسیاری کرد .
به گزارش تابناک علی شمخانی دراین خصوص معتقداست:«من با هر روایتی که به دنبال پدیدارسازی اسب سفید و شمشیر امام زمان(عج) در خاکریزهای جنگ با عراق باشد و رزمندگان را ملائکةاللهی تصویر کند، به شدت مخالفم. ضرورتی برای اثبات امدادهای غیبی در زمان جنگ برای ترجمان بعضی از خوابها وجود ندارد. بزرگترین امدادهای غیبی زمان جنگ این بود که امام خمینی(ره) از ما و آنهایی که میتوانستند سربازان فرهنگی شاه بشوند، آدمهایی ساخت که از سر کوچه به درون مسجد، از دل مساجد ـ به شکل تجمعی ـ به خیابانها و از قلب تظاهرات به پشت خاکریزهای جبههها آمدند و شهید شدند و یا آن حماسهها را آفریدند؛ این «امداد غیبی» است؛ تغییر روحیهها.»
وی در ادامه بیان داشت:«من بسیاری از خاطرات خود را دیلیلت کردم چرا که اعتقاد ندارم از خاطرات گذشته بگویم برای اینکه امروز هویت پیدا کنم. امروز تب تحریف دفاع مقدس در جامعه دیده میشود و باید مراقب راویان جدید از وقایع قدیم باشیم، باید خطر روایتگران جنگنادیده را جدی بگیریم، تریبونها را به دست اهلش بسپاریم و نه آنها که تنها عکسی را به یادگار از حدود 2900 روز «دفاع» با خود یدک میکشند و یا اصلا در آن روزگار نبودهاند و امروز راوی روزهای جنگ و حماسه شدهاند. در همین فضاست که این «میدان مینی» که برای دفاع مقدس ترتیبدادهاند، به مراتب خطرناکتر از میدان مین اصلی در روزهای جنگ است، خاطرهنویسی نه میتواند مبدا و مقصد جنگ را بیان کند و نه آنقدر سندیت دارد که بخشی از آن همه حماسه و ایثار را به تصویر بکشد، تنها متکی به ذهن نویسنده و گویندهای است که شاید خیلی نکتهها را در گذر ایام، از خاطر برده باشد.»
اسب سفید بود، وجود داشت
البته محمد کوثری که روزی فرمانده جنگی بود و امروز در مجلس از طرافدارن دولت است تاکید دارد که مواردی مانند اسب سفید و ملائک در جبهه ها وجود داشته است . به گزارش جهان نیوز وی گفت:«موارد اینگونه، بوده است و نمیتوان گفت وجود نداشته است. مثلا شهید محسن وزوایی که دانشجوی رشته الکترونیک دانشگاه صنعتی شریف و از دانشجوبان پیرو خط امام(ره) بود، در عملیات ”بازی دراز“ در سرپل ذهاب مصاحبه کرد و گفت که هنگام حرکت بسوی فتح ارتفاعات و انجام برخی مقدمات کار، قبل از رسیدن نیروهای کمکی تعدادی اسیر گرفتیم. هنگام پایین آوردن آنها از ارتفاعات، یکی از آنها گفت که میخواهم فرماندهتان را ببینم. رزمنده ها نیز وزوایی را نشان دادند، اما آن اسیر عراقی گفت كه فرمانده شما این فرد نیست، بلکه کسی است که ما هرچه به او تیر می زدیم، کارساز نبود و بر اسب سفیدی سوار بود که به سمت ما حرکت می کرد و به همین دلیل هم شکست خوردیم. این نقل قول هم از یک عراقی است و نه یک رزمنده خودمان. وقتی شهید وزوایی در مصاحبهای در اردیبهشت 60 این موضوع را اعلام کرد، بنی صدر این سخنان را بی ربط و بی ارزش خواند.با توجه به اینکه رزمندگان در بیابانها چادر میزدند، فضای معنوی بر جبهه ها حاکم بود و هر لحظه نیز انتظار زخمی شدن یا به شهادت رسیدن را داشتند، طبیعی است که گاهی اوقات احساس کنند آن صاحب اصلی که همواره به دنبال او هستند، آنجاست".
اما غلامعلی رجایی وبلاگ نویس مشهور واز فرماندهان زمان جنگ نیز در یاداشتی در سایت تابناک نوشت:«مردانی که تا امام بود، محبوب های امام بودند و اکنون در نظر بعضی متهمانی هستند که پذیرش قطعنامه را به امام تحمیل کرده اند و جام زهر را به امام نوشانده اند! و یا للعجب از بازی های روزگار! کسانی که با نیامدن خود، جبهه ها را به دشمن سپردند و در دورانی که جبهه تشنه حضورشان برای یکسره کردن کار دشمن بود در سنگر شهرها! جا خوش کرده بودند، اکنون انگشت اتهام را به سمت مردانی کشیده اند که در غربتی وصف ناشدنی ایستادند تا ایران بایستد. مردانی که هر روز که از عمر جنگ می گذشت از تعدادشان کاسته می شد.مردانی که گویی همچون مولایشان علی(ع) غربت با وجودشان عجین شده است، مردانی که غریبان این ملک و دیارند و آه که غربتشان را پایانی نیست! »
حیرت سراسر گیتی
به گزارش ایلنا علی فضلی که امروز از سرداران سپاه است معتقد است:اما ناگفتههاي جنگ به نظر من ناگفتههايي در معنويات جنگ؛ هنر تاكتيك، جنگآوري، ايثار، مجاهدت و ابتكار رزمندگان در عملياتهايي كه شايد به ذهن مادي خيلي از انسانها خطور نميكند، است. »
وي تصريح كرد: به عنوان مثال در عبور از رودخانه اروند، هنوز هم نظاميان در سراسر گيتي متحيرند از اينكه چگونه رزمندگان اسلام از اين رودخانه با عرض 300 تا 1300 متر، خروشان و با جزر و مد عبور كردند، اينها ناگفته جنگ است. در عمليات بيتالمقدس 2 سراغ دارم يك لشگر در 16 روز كه برف و باران تواما لحظهاي قطع نميشود از روي رودخانه قلعه چولان، رودخانهاي وحشي و پرآب با ديواره سخرهاي، عبور ميكند و قريب به 20 كيلومتر اهداف را روي ارتفاعات قميش و قاميش و تنگه دولبشك تصرف ميكند و پاتكهاي دشمنان را جواب ميدهد. همه اين فداكاري و حماسهها از عرض يك پل 70 سانتيمتري و به طول 144 متر صورت ميگيرد، كاري كه شايد الان حتي قابل تصور هم نباشد. »
وي البته در خصوص بحث ناگفتههاي جنگ كه گاها از سوي برخي مطرح ميشود، گفت: جنگ فراوان ناگفته دارد، اگر بخواهيم ابزاري به جنگ نگاه كنيم همان بهرهبرداري سياسي از آن ميشود. »
شمخانی اما اعتقاد دارد:«باید گفت سستترین شکل برخورد با جنگ، بسنده کردن به «خاطره گویی» است، کما اینکه ضعیف ترین شکل انتقال مفاهیم در جامعه ما سخنرانی یک طرفه است، ضعیفترین شکل برخورد با جنگ هم «خاطرهگویی» است. گاهی خاطرهگویی کل جنگ را تعریف نمیکند و بیشتر بر مدار احساس و عاطفه است نه بر اساس منطق؛ و برای همین هم تضعیف کننده منطق جنگ است در حالی که جنگ ما و دفاع مقدس 8ساله ما، «منطق» داشت. این یک واقعیت است که ما امروز روایات متعددی از جنگ داریم و تشخیص اینکه کدام روایت درست است، کار دشواری شده است. چرا که امروز در جامعه راویانی از جنگ داریم که خود در جنگ نبودند؛ راویان جنگنادیده! راویان جنگنادیدهای که برای کسانی روایت میکنند که آنها هم جنگ را ندیدند به واسطه سنی که دارند. البته باید گفت بنیاد تبلیغاتی ما بنیاد ناقصی است و بیشتر به دنبال «اسوهسازی» است و من اصولا اعتقاد دارم برای اسوهسازی باید عناصر پایین جامعه را ترجمه کرد. عناصری که در جامعه مابهازای بیشتر و ملموستری دارند. متاسفانه تصویری که از آدم های بزرگ میسازیم، اولا دارای غلو و کمی ناراستی است و ثانیا در ابعاد شخصی و رفتار دینی و خانوادگی و شجاعت و...فردی میسازیم که این فرد در همه این ابعاد نمره 20 میگیرد! البته شاید نسبت به قائدین زمان خویش همین گونه باشد نه در خلاء.»
وقتی به زور کامیون مردم توقیف می شد
خط تبلیغی بعدی که این روزها هم از سوی تریبون های رسمی دنبال می شود مسوول دانستن دولت زمان جنگ در مقابل کمبود امکانات در جبهه هاست که از سوی نظامی های طرفدار دولت به خصوص رفیق دوست ومحمد کوثری بیان می شود.این خط تبلیغی در حالی است که فروش نفت ایران در تمام سالهای جنگ بین 7تا 20دلار بود با این وجود طبق آمار رسمی دولت 40درصد درامد کشور را صرف جنگ می کرد که تناسب مناسبی دارد ولی گویا در این روزها که تحریف تاریخ و واقعیت سکه رایج است طوری دیگر باید گفت.
محسن رفیق دوست که در زمان جنگ وزیر سپاه بود وخودش نیز معترف است که گزارشاتش را به جای نخست وزیر به رییس جمهور می داده ، در این خصوص معتقد است:«دولت هم کمک میکرد، هم نمیکرد و هم نمیتوانست کمک کند. حتی اواسط جنگ آقای موسوی از من خواست کامیونهای سپاه را برای حمل گندم از بندرعباس به سیلوها اعزام کنم تا نان مردم داده شود. در واقع خیلی از وزرا هم روحیه جنگ نداشتند و هم مملکت امکانات آنچنانی نداشت.»
وی در این خصوص شیوه های مورد نظرش که دولت در زمان جنگ به آن عمل نمی کرده است را رو می کند:«من به زور میرفتم کارخانجات دولتی را تسخیر میکردم و در آنها مهمات میساختم. وقتی تصمیم گرفتیم مهمات انبوه در داخل تولید کنیم، با همه کارخانجات صحبت کردیم و گفتیم بدون اینکه اجازه بگیرید باید مثلا فلان پوکه را برای ما ریختهگری کنید و ... »
ودر ادامه:«وقتی دولت مسئول ادامه جنگ شد، فهمید که با این امکانات نمیشود جنگید. وقتی به من گفتند فلان مهمات را میخواهیم من دیدم برای خرید آن 3 میلیارد دلار ارز لازم است اما اگر این مهمات را در داخل بسازیم با 380 میلیون دلار ساخته میشود و این کار را کردم. ولی این روحیه در دولت وجود نداشت. یکی از دلایل عدم وجود این روحیه در دولت آن وقت این بود که آنها واقعا میخواستند مملکت را اداره کنند.»
و اصولا اداره کردن مملکت در زمان جنگ از نظر آقای رفیق دوست جرم است .محمد کوثری به شکلی دیگر نعل وارنه می زند. وی به خبر آن لاین می گوید:« دولت هزینه می کرد. اما مطابق با انتظاری که ما داشتیم، شاید به آن انداز ه نبود. شاید دولت آن زمان هم امروز بگوید من درآمد آن چنانی نداشتم که بخواهم در جنگ هزینه کنیم. تنها کسی که حرف امام را درباره جنگ گوش و خوب عمل کرد، صدام بود! جدی می گویم! چون همه چیزش را به جنگ آورد. وزارت راه یا صنایع کشورش را در خدمت ارتش عراق در آورد. نمی گویم ما این کار را نکردیم؛ اینجا هم گذاشتند. وزارت صنایع در یک حدی کمک کرد ولی می توانست بهتر باشد. البته اینجا فرق می کرد، صدام و و حزب بعث اصلا به مردم بها نمی دادند، اینجا برای مردم احترام قائل بودند. نمی خواهیم یک طرفه قضاوت کنیم من می گویم اگر می خواستند بیشتر هزینه کنند می شد.»
و در ادامه یکی دیگر از شیوهای مورد نظر محسن رفیق دوست:«در یکی از عملیاتها، نیروها را به غرب برده بودیم که آنجا لو رفت و قرار شد ظرف 15 روز 3 لشکر سپاه و 3 لشکر ارتش به اهواز منتقل شوند. برای این کار رفتم از شخص امام(ره) اجازه گرفتم و به مرحوم صنیعخانی که مسئول ترابری سپاه بود حکم دادم هر کامیونی که از پلیس راه رد میشد با خود به اهواز ببرد. وقتی موضوع را با امام(ره) درمیان گذاشتم، ایشان با کرامت پرسیدند آیا چاره دیگری نیست، گفتم نه. فرمودند 4 شرط دارم، اول اینکه به اندازه نیاز بگیرید، دوم کرایه بیش از معمول به آنها بدهید، سوم اگر راننده نخواست برود مجبورش نکنید و چهارم اگر ماشین او خراب شد به بهترین نحو جبران کنید.»
منبع : جرس
لينك در جرس : http://www.rahesabz.net/story/24188
0 نظر:
ارسال یک نظر
پيشاپيش از نظر شما متشكريم ؛ حتي اگر مخالف ما هستين !