۲۸ سؤال محمــــــد نوریزاد از آیت الله خامنه ای
ما اکنون زندانی شماییم.بابت جرم هایی که مرتکب نشده ایم
تحول سبز: محمد نوری زاد نویسنده و مستند ساز که ماهها است به دلیل چند نامه خطاب به رهبر جمهوری اسلامی، درنامه ای ۲۸ پرسش خود را خطاب به رهبری مطرح نمود.
در بخشی از این نامه آمده است : جرم بسیاری از زندانیان سیاسی این یک سال اخیر، مثلاً شرکت در راهپیمایی غیرقانونی است. شما اگر از موضع رهبری فرود آیید و به سلولهای ما پای نهید، به ما حق خواهید داد که از چشم خود حصرتعالی، جرم خود را خندهدار بدانیم. چرا که در این سیوچند سال انقلاب، کدام حزب و گروه و صنف و اجتماع مخالف، امکان راهپیمایی قانونی یافته است که ما دومیاش باشیم؟ شما که رهبر این انقلابید، در اصل، رهبر صیانت از قانون اساسی و حق مردماید. و یکی از بندهای قانون اساسی ما، حق اعتصاب، حق اعتراض، و حق راهپیمایی مخالفین است. تلویزیون ما، به کرّات، تجمع و تظاهرات مردم آمریکا و اسراییل و سایر کشورهای غربی را علیه سیاستهای حاکمانشان نشان میدهد و به زعم خود، سستی ارکان آنان را به رخ میکشد. اما ندانسته، داستان شکوهمند آزادی را در میان آنان برمیکشد. که در این کشورها، مردمان مخالف، میتوانند اعتصاف کنند، تظاهرات کنند، و حتی در اغتشاش یک ماهه، پاریس و شهرهای فرانسه را به آتش بکشند، و خون از دماغ کسی جاری نشود. در کشور نازنین ما اما، تنها دستجات خودجوش، و کفنپوش، بیآنکه کسی از آنان مجوز بخواهد، اجازه راهپیمایی و اعتراض و حتی تخریب دارند. آن هم تحت حمایت قانون، و دستگاههای قضایی و انتظامی، و صداوسیما!
متن کامل این نامه به نقل از سایت رسمی محمد نوری زاد به شرح زیر میباشد:
به نام خدای فهم
سلام به محضر رهبر گرامی حضرت آیت الله خامنه ای
قابلیت شبها و روزهای زندان، در این است که فرد زندانی میتواند دوستان دیرین خود را به سلول خویش فرابخواند، و درخیال با آنان به گفتوشنود پردازد. یکی از همنشینان همیشگی سلول من، شخص حضرتعالی هستید. حضور شما در سلول تنهایی من، این حسن را داشته است که بسیاری از ندانستههای خویش را با شما در میان گذارم، و در همان خیال از شما پاسخ گیرم. اخیراً اما با پرسشهایی روبه رو شده ام که پاسخ به آنها از جانب شما، میتواند برای مردم و مسؤلین ما راهگشا باشد، و بسیاری از موانع را از پیش پای ما و شما بردارد. من، متعمدانه شأن این پرسشها را به ساحتِ استفتاء میبرم تا مرجعیت و رهبری شما را توأمان مخاطب قرار دهم.
رهبر گرامی، من کشوری میشناسم که در فساد غلت میزند. در قتل و غارت و آدمکشی سابقۀ طولانی دارد. قلدر است. قلچماق است. در پیشگاه بسیاری از مردم جهان، در مدار نفرت قرار دارد. شما از او جز به «دشمن» یاد نمیکنید. این کشور، فاسد است. فاجر است. شیطان است. شیطان بزرگ است. آمریکاست. جلوی چشم این کشوری که ما او را «عقرب جراره» توصیف میکنیم، انقلاب اسلامی ما پا گرفت. برخلاف میل او. انقلابی که آرزوهای فراوانی با او گره خورده بود. انقلابی که قرار بود انسان و انسانیت را برای بشری که از دایرۀ بشریت بیرون افتاده بود، به نمایش گذارد. انقلابی که آمده بود آزادی را به وجاهت راستینش، بازبَرَد. انقلابی که در وعدههایش، جز رواج عدل و راستی و رشد و تحمل مخالف هیچ نبود. انقلابی که با تمامی قامت خویش، بر سر صیانت از فرهنگ این مرزوبوم اصرار میورزید، و همۀ مرزهای انسانی را پیش روی خود میدید. امروز، سیودو سال از برپایی این انقلاب میگذرد. انقلابی که بخش وسیعی از عمر خود را از رهبری شخص شما بهرهمند بوده است. بنا به خواست و هدایت شما: خیز برداشته، و بنا به تشخیص حضرت شما: بر جای نشسته است. به چپ رفته، یا به راست متمایل شده. فریاد کشیده، و یا سکوت کرده است.
من کاری به این ندارم که امروز، مردمان کشور فنلاند، از رتبۀ اول کیفیت زندگی، و مردمان آمریکا از رتبه یازدهم، و مردمان کشور ما، از رتبۀ هفتادونهم کیفیت زندگی برخوردارند، اما میخواهم بدانم به لحاظ «فرهنگی»، که تخصص و گرایش محوری انقلاب ما بوده است، امروز ما، در کدام مرتبه از دنیای فهم قرار داریم. من در این پرسشها، به سراغ پرتاب ماهوارۀ امید، و دانش غنیسازی اورانیوم، و سلولهای بنیادین در کشورمان نرفتهام. چرا که دستاوردهای اینچنینی، نه چیزی است که ما را از ورشکستگی برهانند. که اگر کمترین نسبتی میان دستیابی به این دستاوردها، و برقراری و بقای یک نظام حکومتی بود، شوروی سابق، با آن ابرقدرتی بلامنازعش، و موشکهای هستهای و ماهوارههای مریخپیمایش، فرونمیپاشید و به موزههای عبرت جهانیان نمیپیوست. همه داشتهها و نداشتههای ما، تنها آنجا که به حوزۀ فرهنگ و اخلاق اجتماعی ما مربوط است، میتوانند بر درستی یا نادرستی رفتار ما انگشت نهند. از همین روی، من پرسشهای فرهنگی، و اخلاقی و اجتماعی خود را، در نسبت با همان «دشمن»، یعنی پای ثابت اشارات شما مطرح میکنم. به زعم همۀ ما، کشور آمریکا، به لحاظ فرهنگی، که همان تخصص محوری انقلاب ما باشد، از هم دریده، و بنیان نظامات اجتماعیاش، به هم ریخته است. این مقایسه، درستترین و شاید جوانمردانهترین مقایسهای است که میتواند تکلیف بسیاری از ما را روشن سازد.
من در این پرسشها، هرگز سراغی از داشتههای تکنولوژیک، و پیشرفتهای علمی، و وضعیت تولید و کار و معیشت و رفاه و ثروت آمریکاییها در نسبت به خودمان نگرفتهام. فقط به همان ساحتی ورود کردهام که در نقطه مرکزی علایق، و وعدههای اولیۀ انقلاب اسلامی ما بوده است. این شما، و این پرسشهایی که من، از رهبر، و از مرجع تقلید بسیاری از مردمان ایران و جهان میپرسم. استفتائاتی است که پاسخ شخص شما را میطلبد. پیش از مطرح کردن این پرسشها اما بگویم که من، پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، در آمریکا بودهام. و تا حدودی با چندوچون حساسیتهای فرهنگی و اجتماعی و سیاسی مردمان آمریکا آشنایی دارم. به شوق انقلاب و وعدههای آسمانی آن بود که دست از همه چیز شستم و به آغوش میهنم شتافتم. و از همۀ نقاط کشورم، محرومترین مناطق را برای خدمت برگزیدم: سیستان و بلوچستان. هرمزگان. و منطقۀ محروم بشاگرد. و سالها نیز در همین وادی دست به قلم بردم و آثار هنری برآوردم. مجموعه مقالات اینجانب با عنوان «جهان پس از آمریکا» نشاندهندۀ این است که من بیش از زوال آمریکا، به تجلی و درخشش انقلاب اسلامی ایران چشم داشتهام. پس، غرض و نیّت من از گزینش و مطرح کردن این پرسشها، شیدایی من نسبت به آمریکا نیست. تعارضات آشکاری است که در این سیودو سالگی انقلاب اسلامی، بر طَبَق صدق مینهم تا مقام شامخ شما، به یکیک آنها پاسخ گوید، و مرا، و جمع بسیاری را از ابهام و بهت بهدرآوَرَد:
۱- حریم خصوصی مردمان، و رعایت حدود آن، یکی از حساسیتهای حتمی ادیان ابراهیمی، و بویژه دین مبین اسلام، و بالاخص مذهب تشیع بوده است. آموزههای دینی ما، سرشار از توصیههایی است که ما را به حفظ حریم خصوصی مردمان تحکم میکند. چه مسلمان، و چه غیرمسلمان. در سالهای پس از پیروزی انقلاب، ورود به حریم خصوصی مردم توسط مأموران حکومتی، به امری رایج و بدیهی بدل شد. این روند، آنقدر آشکار و ملموس است که نیازی به تحقیق و پیگیری ندارد. تازهترین، و فاحشترین نمونۀ آن، هجوم اوباشان مذهبی، در ساعت سه بعد از نیمهشب، به منزل شخصی آیتالله صانعی در شهر قم است. در این هجمۀ طراحی شده که تحت همراهی و حمایت نیروهای انتظامی صورت پذیرفت، اوباشان مذهبی با دیلم، در ورودی دفتر و منزل ایشان را دریدند و از جا کندند و به اندرونی خانه ایشان هجوم بردند و به تخریب اموال، و ایجاد رعب و هراس همت ورزیدند. در آمریکایی که ما و شما میشناسیم، حریم خصوصی مردمان، شدیداً توسط قانون و مجریان قانون تحت محافظت است و ورودکنندگان به این حریم، با عکسالعمل شدید دستگاه قضا مواجه میشوند. گر چه ، اتفاقات خارج از روال نیز صورت میپذیرد، اما روح جاری قانون، بنا بر صیانت سفت و سخت از حریم خصوصی مردمان دارد. حتی شنودهای تلفنی مردم پس از حادثه تروریستی یازده سپتامبر ، با عکسالعمل معترضانه و نابخشودنی مردم روبهرو شد. همان چیزی که در کشور ما، تفریح مأموران حکومتی بهشمار میرود. با این توصیف، مشخص بفرمایید که درخصوص حفظ و صیانت از حریم خصوصی شهروندان، قوانین و هیأت حاکمه آمریکا به اسلام و مسلمانی نزدیکترند یا خود ما؟
۲- در آمریکا، اقلیتهای دینی، و حتی بیدینان و شیطانپرستان، از همان آزادی برخوردارند که مردمان مسیحی آمریکا. اقلیتدینی، در همۀ ایالتهای ا، اجازۀ احداث بناهای عبادی و اجتماعی مخصوص خود را دارا هستند. در این میان، مسلمانان، از جایگاه ویژهای برخوردارند. در جوار برجهای دوقلوی تخریب شده نیویورک، مسلمانان قطعه زمینی را برای احداث مسجدی بزرگ خریداری کردند. عدهای از متأثرین حادثه یازده سپتامبر، بنا بر اعتراض گذاردند تا از احداث این مسجد جلوگیری کنند. همان کاری که در کشور خودمان با همت «نیروهای خودجوش» صورت میپذیرد و کسی هم پاسخگوی رفتار سخیف آنان نیست. دستگاه قضایی آمریکا اما، با اقتدار، حق را به مسلمانان نیویورک داد و اکنون این مسجد، با کمی فاصله از مکان برجهای دوقلو، در حال احداث است. اقلیتهای دینی کشور ما، انصافاً تا پیش از انقلاب، به شکل سنتی، از آزادی بیشتری برخوردار بودند. میتوانستند در همۀ دوایر دولتی استخدام شوند و از نردبان مسؤلیتهای جامعه بالا روند. بعد از انقلاب اسلامی، آنان محدود و محدودتر شدند. مثلاً در یک قلم، ما هرگز به اهل سنت خود، اجازه ندادهایم در تهران، مسجدی بنا کنند و بیواهمه به عبادت پردازند. در روز روشن، ما عبادتگاه دراویش خود را تخریب میکنیم. زنانی از ادیان رسمی کشورمان را که اعتقادی به حجاب ندارند، مجبور میکنیم که پوشش بانوان خود ما را به تن کنند. در میان همۀ مسؤلان کشورمان (غیر از نمایندگی مجلس)، یک مسیحی، یک یهودی، یک زرتشتی به چشم نمیخورد. و تا این اواخر، حتی تحصیلکردههای اهل سنت نیز، اجازۀ حضور در مسؤلیتهای کشور را نداشتند. پرسش اینکه، آیا ایشان، با همۀ خصلتهای نامناسبی که دارند، به خدا، و به آموزههای پیامبران الهی نزدیکترند یا ما؟
۳– کشور ما، اول کشور پرمصرف موادمخدر در جهان است. تجسم اینکه جمع کثیری از مردان و زنان و دختران و پسران ما به مصرف موادمخدر مشغولند، نه برازندۀ انقلاب اسلامی، که برازندۀ هیچ حکومت و حاکمیتی نیست. روی بردن مردم ما به مصرف مواد افیونی آن هم فراتر از مردمان همه کشورها، نشان از تزلزل بسیاری از مناسبات اجتماعی و انسانی در جامعۀ ما دارد.
سخن گفتن از غنیسازی اورانیوم در کشور، آنگاه پسندیده بود که ما بر یک چنین مفاسدی خط بطلان میکشیدیم و تکلیفشان را یکسره میکردیم. دستیابی به دانش هستهای و سلولهای بنیادین و پرتاب ماهوارۀ امید، در جامعهای که جمعیت فراوانی از جوانانش به خماری درافتادهاند، بیشتر به هیبت مردی شباهت دارد که موهای خود را روغن و شانه زده، و کراوات بسته، اما پایافزار او دمپایی است. و باز تجسم اینکه به نسبت جمعیت، مردمان ما، بیش از مردمان آمریکا به مصرف انواع موادمخدر معتادند، آنجا به آزار فکری ما میانجامد که انقلاب خویش را انقلابی فرهنگی و رهاییبخش بدانیم. با این مقدمه، پرسش من از شما این است که آیا آمریکاییها – درخصوص موادمخدر- بافرهنگتر از ما نیستند؟ که آنان کافرند، و ما با مغز اسلام سروکار داریم؟ و آیا حاکمیت موجود در آمریکا، دلسوزتر از حاکمان خود ما نسبت به مردم خویش نیستند؟ که در آنجا سرمایه حرف اول را میزند و در کشور ما اسلام ناب؟
۴- مردمان آمریکا بهگونهای تربیت شدهاند که اغلب دروغ نمیگویند، و از دروغ و دروغگو متنفرند. این اخلاق جاری، به صورت یک فرهنگ رایج، در همۀ ارکان حکومتی نیز رخنه کرده است. موارد استثنایی، در هر حوزه، منجمله دروغگویی مردم و مسؤلین ، امری بدیهی است. صورت کلی اما همان است که گفته آمد. یک مسؤل حکومتی در آنجا، اگر دروغ بگوید، از جایگاه مسؤلیتیاش ساقط میشود. دامنه این مسؤلیتها، هر چه به سمت رأس هرم و مسؤلین برتر کشور میرود، سختگیریها نیز تشدید میشود. امکان دروغگویی یک دادستان آمریکایی، تقریباً محال است. مگر در موارد نادر. در کشور ما چه؟ دادستان ما، بهراحتی سر کشیدن یک جرعه آب، دروغ مینویسد، و دروغ خود را در سراسر کشور منتشر میکند. از باب نمونه، حادثه قتل «زهرا کاظمی» را سکته، و مرگ ناشی از سلاخی جوانانمان در کهریزک را، متأثر از بیماری مننژیت بیانیه میدهد. به گمان حضرت شما، در همین خصوص دروغگویی مسؤلین، آنها، به خدا و آموزههای دینی ما نزدیکتر نیستند؟
۵- از شخص حضرتعالی درباره «حق وتو» فراوان شنیدهایم. که بنایی ظالمانه و غیرعقلانی و غیرانسانی است. آمریکاییها، یکی از دارندگان حق وتو، در سازمان ملل هستند. و از آن طریق، به سایر کشورها جفا میکنند. در کشور ما نیز، گونهای از حق وتو در جریان بوده است. داستان «خودی و غیرخودی» و نظارت استصوابی، یک حق وتوی نانوشته است. حقی که ما، با تأسی بدان، دوستان خود را بر مسندها و موقعیتها مینشانیم، و غریبگان را از آن دور میسازیم. با این تفاوت، که آمریکاییهای جهانخوار، حق وتو را نه دربارۀ مردم خود، که در حق بیگانگان و دیگرکشورها اعمال میکنند. و ما، در کمال شهامت، حق وتوی خویش را مثل ساطوری برنده، در میان مردم خویش مینهیم. آنها کافرند و ما مسلمان. به نظر شرعی شما، آنان که کافرند، آیا مردمی و مردم دوست هستند، یا ما که مسلمانیم و بهرهمند از هزارهزار حدیث و آیۀ مغایر؟
۶- حضرت شامخ شما، شاید جزو معدود رهبران تاریخ است که فراوان سخن گفته است. کمتر رهبری به قدر شما سخن گفته و میگوید. و البته، سخنان نغز و موعظهگون. اطمینان دارم از اینکه میتوانید بهراحتی، در هر موضوع، بدون دغدغه ورود کنید و مفصل سخن بگویید، لذت میبرید. این لذت اما، محدود به شخص حضرت شماست. از خود شما که فاصله بگیریم، این لذت، کم و کمتر میشود. به مردم که میرسد، چیزی از طعم آن باقی نمیماند. بهراستی که مردم ما، در بازگو کردن مکنونات قلبی خویش، محدود و در تنگنایند. شاید به همین دلیل است که واگویه کردن مسائل خنثی، در رسانههای ما به افراط گراییده است. مردم ما، بههیچوجه، از آزادی بیان بهرهای ندارند. خفقان گستردهای، زبان مردم را از کار انداخته است.
امام علی علیهالسلام در فرمان شورانگیز خود به مالک اشتر، او را به آنچنان شیوهای از حکومتداری ترغیب میکند که زبان یک فرد ضعیف، در برابر حاکم به «لکنت» نیفتد. متأسفانه مردم ما، در هر کجا، و حتی در پیشگاه شما، به لکنت میافتند و از گفتن صریح هر آنچه در دل دارند، اجتناب میورزند. ترس از تجربههای داغ و درفش، زبان گویای مردم ما را به کام و نیام فروبرده است. و شخص شما، شاید تنها کسی هستید که از لذت غلیظ آزادی بیان در این سرزمین بهرهمند است. برخلاف مردم آمریکا، که صغیر و کبیرشان از این لذت متنعماند. در آنجا ، مردم، بدون لکنت، و بسیار روان، با بزرگان خود سخن میگویند و حتی مفاسد آنان را در حضورشان به رخ میکشند. درست مثل آن عرب یکلاقبا، که به خلیفه اول گفت: «اگر کج بروی با این شمشیر راستت میکنم». در این باب نیز میبینیم آمریکاییها به آموزههای دینی ما راغبتر بودهاند و آن را عملی نیز کردهاند. آیا شیوۀ حکومتی آنان، در همین محدودۀ آزادی بیان، از سنتهای الهی و اسلامی ما تعبیت نمیکند؟ و ما که در کنار سفرۀ گستردۀ این آموزهها حضور داریم، آیا بیبهره از آنها نیستیم؟
۷- اطمینان دارم خود حضرتعالی نیک میدانید که نظامیان آمریکا، هرگز اجازۀ دخالت در امور سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشورشان را ندارند. دادگاههای فعال، سخت مراقب کوچکترین تخطی نظامیان هستند. کدام نظامی درآنجا جرأت میکند برای یک نمایندۀ مجلس خطونشان بکشد؟ کجا نظامیان آمریکایی، رسماً آستینها را بالا میزنند و در زیر و بالای انتخابات کشورشان دخول میکنند و با راهاندازی کارناوالهایی از لباس شخصیها و نیروهای خودسر، و البته با هماهنگی کامل با آنان، به ستادهای تبلیغاتی رقیبان انتخاباتی هجوم میبرند و با مهر و موم و تخریب اموال مردم، فضا را برای پیروزی هر آن کس که خود میخواهند، فراهم میکنند؟ نظامیان آمریکایی، آنقدر به امنیت داخلی و خارجی خود بها میدهند که هیچ فرصتی برای ورود به حوزههای اقتصادی یا سایر حوزههای بیربط ندارند. درست برخلاف نظامیان ما که اکنون، هم در حوزههای سیاسی و اقتصادی یک پای محکم مداخلات داخلی و خارجیاند، و هم بسیاری از منصبهای فرهنگی و اجتماعی را در سطح کشور اشغال کردهاند. اگر نگاهی به لیست اسامی نظامیان در هر کجا بیاندازید، بر این نکته با ما همرأی خواهید شد که از صداوسیما تا شهرداری تا ریاست مجلس تا استانداریها و فرمانداریها و وزارتخانهها و نمایندگی مجلس، همه جا نظامیان، پای در رکاب خروج از عهد قانونی خویشاند. با همان اخلاقِ اطاعتِ تشکیلاتی که ذاتی نظامیان است. با این مقایسۀ کوتاه، قبول دارید که آمریکاییها، با کنار گذاردن نظامیان از هر مداخلۀ بیربط، نسبت به ما که مشکلات جاری خود را با تحکم نظامیان مرتفع کرده و میکنیم، از رشد همهجانبه و نافذتری برخوردارند؟
۸- با پیروزی انقلاب، ما به رسانههای جمعی خود وعده دادیم که آنان را از آزادی در تحلیلها و پیگیریها و افشای مفاسد و انتشار باورهای خاص و عامشان، برخوردار خواهیم ساخت. وضعیت فعلی مطبوعات ما، در این سیودو سالگی انقلاب، بسیار اسفبار و مشرف به موت است. گردی از مرگ بر سر مطبوعات و رسانههای دولتی افشاندهایم و اسمش را جریان آزاد اطلاعات گذاردهایم. در هیچ کجای دنیای فهم، به اندازۀ کشور ما، مطبوعات، در معرض تهدید و تعطیل و جریمه و سانسور شدید نبوده و نیستند. مگر کشورهای به قهقرا رفته. و یا شوروی سابق. و کشورهای همسان با خود ما. در عوض اما، رسانهها و مطبوعات آمریکا، نه از آزادی محض و بیحدومرز، اما از آزادی بسیار بسیار فراوان و گسترده بهرهمندند. یک نشریه سراسری و حتی محلی، آزاد است به هرکس و به هر موضوعی، در چارچوب قانون بپردازد، و واهمهای از رییسجمهور و دولت او و نمایندگان مجلس و دستگاه قضایی نیز نداشته باشد. گاه در آنجا، درج یک خبر، آن هم در یک نشریه محلی، یک قاضی صاحب نام را، یک نماینده مجلس را، یک وزیر را، و یک مسؤل برجسته را به زیر کشیده و او را به چوب قانون سپرده است. برخلاف کشور ما، که مطبوعات، در تب و لرزی همیشگی، روزگار سپری میکنند. انصافاً آیا خدا و پیغمبر و انسان و انسانیت، در آن نظام بیشتر رعایت میشود یا در جمهوری اسلامی ایران؟
۹- ما پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، به مردم خود، و به مردم جهان وعده دادیم که حتی کمونیستها در ابراز عقیدۀ خود آزادند. این آزادی نه به این معناست که یکی بتواند بگوید: آهای مردم، من یک کمونیست هستم. بلکه به این معنا که او بتواند در دانشگاهها، شاهد دست به دست شدن فلسفه فکری خود باشد و همزمان، در فلان اداره نیز استخدام شود. امروز اما به جایی رسیدهایم که احزاب فرزندان امام و انقلاب را نیز تحمل نمیکنیم.
خلاصه این وعدهها همه به فراموشی سپرده شده. در آمریکا اما، با همۀ جنایتهایی که او در گذشته، به ما، و به سایر کشورها روا داشته، جریان سیالی از اندیشه، در دانشگاهها، آزادانه، در حال حرکت است، بیآنکه مزاحمتی برای کسی و جریانی پدید آورده شود. آیا آنان، که به زعم ما کافر و از خدا برگشتهاند، به این آیه قرآن که: «پس به بندگان من بشارت ده، آنانی که اقوال مختلف را میشنوند و از بهترین آنها پیروی میکنند» عمل کرده و میکنند، یا ما که همۀ ادیان الهی را پس میزنیم تا درستی خود را به رخ بکشیم؟
۱۰- در آمریکا، علاوه بر فیلمسازان دولتی، که فیلمهای سفارشی و موردپسند دولت را میسازند، این امکان نیز برای فیلمسازان آزاد و مستقل فراهم است که به مخفیترین و تاریکترین زوایای حکومت، و حتی دستگاههای امنیتی ورود کنند. فیلم بسازند، و فیلمشان نیز آزادانه و بدون کوچکترین محدودیت، در سراسر کشور به نمایش گذارده شود. همانند فیلمساز مستقلی چون «مایکل مور» که سیاستهای «بوش» را به نقد کشید، و فیلم انتقادیاش، در آنجا ، و در سایر کشورها، به شکل گستردهای نمایش داده شد.
در کشور ما، من نمیگویم فیلمسازی بتواند دربارۀ قتلهای زنجیرهای، یا دربارۀ حساسیتهای پنهان و آشکار شخص حضرتعالی، یا دربارۀ زدوبندهای یک نمایندۀ مجلس، یا دربارۀ نحوۀ بازجویی از همسر سعید امامی، یا درمورد بیکفایتی یک وزیر، یا یک قاضی، یا یک معاون وزیر، یا یک مدیر مدرسه، یا یک سرباز کلانتری فیلم بسازد، که نمیتواند بسازد، هرگز، اما این فیلمساز وطنی، حتی بتواند دوربینش را در خیابانهای شهر حرکت بدهد، و از شعارهای هر از گاه جوانان معترض بر دیوارهای شهر، تصویر بگیرد و از رازهای دلتنگی آنان اثری استغنایی پدید آورد. حالا شما انصاف بدهید، فتوا صادر کنید، و پاسخ پرسش مرا بدهید که آنان به خدا نزیکترند یا ما ؟
حرفه اصلی من فیلمسازی است. من و شما نیک میدانیم که شرکتهای غولپیکر فیلمسازی هالیوود، هم در پی سودند، و هم با فیلمهایشان بر اندیشۀ مردمان جهان آوار میشوند. چه با حقنۀ یک مفهوم، چه با سکس، چه با خشونت. اما این جامعه، به آنچنان رشدی از اعتماد و اطمینان رسیده است که فیلمساز خود را به خاطر نگاه نافذش، به چهارمیخ نمیکشد. بلکه فضا را برای جولان فکر و خلاقیت او فراخ میکند. این آمریکا، با همۀ مفاسدی که دارد، آیا بر ما، برتری فرهنگی و عقلانی و معرفتی ندارد؟
۱۱- در کشور ما، بنا به هر دلیل قانونی یا غیرقانونی، مردم از داشتن شبکههای مستقل تلویزیونی محرومند. معنای ذاتی یک چنین نگرشی، عدم اعتماد و اطمینان به فهم مردم است. و اینکه استحقاق مردم به همین اندازه است که بنشینند و از شبکههای دولتی ارتزاق شوند. و هر خبری را، هر تحلیلی را، هر روشنگریای را که دولت صلاح میداند، از همان زاویۀ دلخواه دولت، ببینند و بشنوند و لابد: باور کنند. البته، یک معنای پنهانی نیز بر این روند حاکم است. و آن اینکه: انقلاب اسلامی بهشدت آسیبپذیر است. باید منافذ آسیب را کور کرد و راه را بر توطئه علیه انقلاب بست. و یا حتی: انقلاب، در برابر فرهنگ و باور مردم مسؤل است. نکند یک شبکه مستقل و آزاد، اخلاق و دین مردم را به بازی بگیرد و ذهن مردم را برآشوبد!؟
در آنجا اما، در کنار شبکههای دولتی، دهها شبکۀ خصوصی، بسیار فعالتر و پرمخاطبتر از شبکههای دولتی، و صدها شبکه آزاد و خصوصی محلی وجود دارند که شبانهروز به تبلیغ و انتشار هر عقیده و مرام و نگرش درست و نادرست مشغولند. با برنامههای متنوع. کاملاً منطبق با همان آیۀ قرآن، که خدا بندگانش را به گزینش بهترینها از میان جوراجور عقیده و مرام ترغیب میکند. این جامعه، با هر مشکلاتی که با آن دست و پا میزند، به مرحلهای از شایستگی رسیده است که: به فهم مردم خود بها داده و آنان را در گزینش مطلوب خویش مخیّر ساخته است. جوامعی که از استحکام استوانههای بقای خویش نگرانند، بر همان شبکههای دولتی تحکم میکنند. به اسم جانبداری از فکر و روان مردم. پرسش من از محضر شماست کدامیک راه درست پیش گرفتهایم؟ آنان یا ما؟
۱۲- در آمریکا، رقابت آشکاری برای روشنگری و درستگویی، میان رسانهها و شبکههای تلویزیونی به چشم میخورد. در عین حال که رسانههایی نیز هستند که بنا بر انتشار دروغ و فریب مردم دارند. اما آنچه که غالب است، این است که رسانهها، متناسب با میزان صداقتشان در میان مردم مقبولیت دارند. رسانههای دروغگو، به سرعت در مدار نفرت مردم قرار میگیرند. چرا که دروغ و انتشار آن، گناهی است نابخشودنی. این، بخشی از فرهنگ مردم آن کشور است.. هم خودشان دروغ نمیگویند، و هم فضا را بر دروغگویان تلخ و تنگ میکنند. رسانههای ما و بویژه تلویزیون ما، برعکس، به غلیظترین شکل ممکن، به انتشار دروغ دست مییازند. در این یکسال و چندماه گذشته، دروغگویی و دروغپردازی و انتشار دروغ توسط رادیو و تلویزیون ما، آنچنان از مهندسی ناآگاهانهای برخوردار بود که مخاطبین کمتجربه نیز میتوانستند دروغ خام او را بفهمند و بدان بخندند. نکته آزاردهندهای که در این سالها ما را میآزرد، اصرار شخص شما در تأیید مداوم این رویه در صدا و سیما بوده است. که رییس آن، توسط شما تعیین میشده است. تلویزیون ما، بسیاری از مسائل و مشکلات جامعه را نمیبیند، و در کنار آن، به موضوعاتی متوجه میشود که آن موضوعات، مسئله و مشکل مردم نیست. راز مهارت رادیو و تلویزیون ما، در خنثیگویی و خنثیپراکنی، آن هم در جامعهای که در هر ساعت هزار خبر آشکار و نهان در او دست به دست میشود، نشان از همین دروغپراکنی و ندیدن درد و داغ مردم دارد. با مقایسۀ این دو رویه، بسیار مشتاقیم حقاینت رفتاری ایران و آمریکا را از نگاه شما بدانیم. کدامیک بر حقیم؟ راه کدامیک از ما درست است؟ و با راستی نسبت دارد؟
۱۳- مذهب ما، علاوه بر ترغیب مردمان به خیر و خوبی، آنان را از زشتیها و رذیلههای فکری و رفتاری پرهیز داده است. یکی از این رذیلهها، «ریا» است. این ریا، به دلایلی که جای واگشایی آن اینجا نیست، در سالهای پس از انقلاب اسلامی، به یک نهضت رایج، و اخلاق مستمر در کشور ما بدل شده است. شاید در هیچ کشوری همانند کشور ما، مردمان، در مواجهه با مسؤلان و بزرگان دینی، به ریا روی نمیبرند. مثلاً استاد دانشگاهی که به محضر شما راه مییابد، بلافاصله لباسی از ریا میپوشد، و خود را آنگونه به شما نشان میدهد که شما میپسندید. این ریاکاری، که از صدر تا به ذیل ما راه یافته است، در آمریکا، یک «بیتعریف» است. یعنی مردم، ریا را نمیفهمند. با آن آشنا نیستند. همه، همانی هستند که آنند. باز هم در این مورد، از سر استثنائات درمیگذریم. بله رهبر گرامی، ما که اسلامی هستیم، با ریا آمیختهایم. و آنان که به ظاهر کافرند، ریا را نمیشناسند. به فتوای حضرت شما، کدامیک از ما آیا به خدا نزدیکتریم؟
۱۴- رهبر گرامی، من و عده ای دیگربه صورت ظاهر ، زندانیان این زمانی انقلابیم. با هر گذشته ای که داشته ایم، و با هر آیندهای که رو به ما آغوش گشوده است. نه جرم و خطای این زمانی ما حتمی است، و نه درستی آنانی که در اطراف حضرت شما ابراز دوستی میکنند. تاریخ، گواه صادق این مدعا خواهد بود. با این همه اما، ما را با شما دوستی است. دوستانی که از رهبر خود راه میجویند. رهبری که میداند در آمریکا، تنها قوای مسلح در عرصههای اجتماعی، تنها و تنها پلیس است. در آنجا ، بجز موارد بسیار نادر و قابل اغماض، دستهای از مردم، علیه مردمی دیگر، و در پناه حمایت نیروهای انتظامی، وارد عمل نمیشوند. لباس شخصیها به دانشگاه و کوی دانشگاه حمله نمیکنند. آتش نمیزنند. تخریب نمیکنند. دانشجو را مجروح و کور نمیکنند. به منزل ناراضیان مثل آقای کروبی حمله نمیکنند. هر رفتار اجتماعی، در چنگ قانون مهار است. پلیس، و تنها پلیس است که راهها را میبندد و راهها را میگشاید. پلیس است که در برابر خشم مردم ناراضی از منزل و محل کار یک شخصیت، یک حزب، یک جریان فکری محافظت میکند. در آنجا چیزی به اسم دادگاه خیابانی وجود ندارد. که در همانجا حکم کنند و همانجا نیز به اجرای آن دست ببرند. پلیس، مسؤل نظم اجتماعی است. اگر لباس شخصیها، فاجعهای آفریدند، پلیس مسؤل است. برای آنکه لباس شخصیها، در قاموس انتظامی آمریکا، یک بیتعریفاند. شعبان بیمخهای مذهبیاند که آبروی مذهب را میبرند.. یا اگر در زمانهای دور، بر علیه سیاهان بوده، این روزها بهندرت به چشم میخورند. و البته بهشدت مهار شدهاند. موارد نادر قابل استناد نیستند. آنچه که به چشم میخورد و قانونی است، تسلط پلیس است بر زوایای پنهان و آشکار حادثههای اجتماعی. اکنون، ما، زندانیان امروز، ققنوس آتشخوار آسمان رهبری شماییم. که خود، میگدازیم تا شما را از خطرهای در کمین باخبر کنیم.
پاسخ شما به این پرسشها، که قطعاً عالمانه و صادقه خواهد بود، نسبت ما را با شما و با جهان فهم آشکار میکند. آیا در جامعۀ ما، پلیس همهکاره است؟ و پاسخگو؟ یا نه، دیگرانی هستند که به وقت ضرورت، اقتدار پلیس را زیر پا میگذارند و خود، بیآنکه شناسنامهای داشته باشند، روند امور جامعه را، یا یک حادثه را در دست میگیرند. یادتان هست چندسال پیش، مردمان معترض فرانسه، چه به روز پاریس و سایر شهرهای فرانسه آوردند؟ همه جا را سوختند و تخریب کردند و غارت کردند؟ آیا جز از پلیس، توپ و تانکی به میدان رفت؟ و آیا تیری شلیک شد؟ شیوۀ مردمداری کدامیک، درست است؟ خدای متعال، کدام رویه را تأیید میکند؟
۱۵- پلیس آمریکا، هیچگاه با سلاح گرم، معترضین خیابانی خود را از پا درنمیآورد. روال کلی جامعه آمریکا که چنین است. مگر مواردی بسیار معدود. همین پلیس، با اتومبیل خود، به سمت مردم یورش نمیبرد و کسی را زیر نمیگیرد. و یا حتی مردم تظاهرکننده را – گرچه مجوز راهپیمایی نیز نداشته باشند- از بالای پل به زیر نمیاندازد. یا پلیس، یا هر جریان حکومتی. وقوع یک چنین حادثههایی یعنی ظلم. ظلم است که دست به ریشۀ انقلابها و زحمتها و فداکاریها میبرد، و بساط برقراری یک حکومت را در هم میپیچد. متأسفانه در کشور ما، و در این سالهای پس از انقلاب، مشاهدۀ یک چنین وقایعی، دور از دسترس نبوده است. مرگ بیدلیل یک نفر در آمریکا، «موج» ایجاد میکند. نزد ما، موجها، نه به خون بیگناهان، که مثلاً به پاره شدن عکسی از امام، بند است. این موجهای دروغین، به دلیل آنکه امر حقی را خود ندارند، به اضمحلال ارکان جامعه ما میانجامند. که یکجا، خونی بر زمین ریخته میشود و بزرگان جامعه متأثر نمیشوند، درعوض اما، بهخاطر پاره شدن یک عکس، گریبان چاک میکنند و از فرط خشم، کف بر لب میآورند. این تفاوت استخوانبندی ارکان اجتماعی آمریکا و خود ماست. به نظر شما، کدامیک از ما، به درستی، به انصاف، به عدل، به خدا، به اسلام، و به نهضت پیامبران روی داریم؟ آنها ؟ یا ما که به اسم اسلام حکومت بهپا کردهایم؟
۱۶- دوستی ما، که زندانی سیاسی این نظامیم، با شما صادقانه است. گر چه اکنون در زندانیم. و گر چه در زندان، با ما به تلخی سخن گفتهاند و بر ما ناسزا باریدهاند و ما را به ضرب و زور نواختهاند. دوستی ما با شما، در این روزهای تلخ زندان، از سر صدق است. و نه، نفاق. چرا که نفاق، در ظاهر به گونهای است و در باطن به گونهای دیگر. ما را اما چه به نفاق؟ که از همین زندان، سخن باطن خود آشکارا با شما میگوییم. نفاق آنجا پا میگیرد که نفعی به مخاطره افتد. نفع ما که زندانی شماییم، در چیست؟
در آمریکا، زندانی سیاسی وجود ندارد. یعنی زیرساختهای سیاسی، آنقدر هموار و ستودنی است که یک فرد سیاسی، بدون کسب امتیاز، و صرفاً از باب تأسیس و ثبت رسانهاش، به یک نهاد حقوقی مراجعه میکند و بلافاصله، روزنامهاش را، و شبکه تلویزیونی، و رادیوییاش را و حزبش را راهاندازی میکند و به حوزۀ فعالیت خود پای میگذارد.
در آنجا یک سؤال جدی وجود دارد. و آن اینکه: چرا باید یک شهروند، به دلیل فعالیت سیاسیاش، مثلاً شرکت در راهپیمایی غیرقانونی، و یا سخنرانی علیه رییسجمهور، و یا چون و چرا با رهبر، به زندان بیافتد؟ زندانی شدن یک فرد سیاسی در آمریکا، با غریو و اعتراض نهادهای مدنی همراه است. چرا و به چه دلیل او باید زندانی باشد؟ ما زندانیان سیاسی این روزهای انقلاب اسلامی، باورمان بر این است که بیدلیل حق آزادی از ما سلب شده است. و این یعنی ظلم. و ظلم، همان است که حتی نهضت رسولان الهی را فرو پاشید، و حکومت علی علیهالسلام را از پا درآورد. شاید از ما بپرسید آیا در حکومت علی علیهالسلام ظلم بوده که از پای درآمد؟ میگوییم بله. جامعهای که به عدالت علی پشت کند، و نسبت به خلخال ربوده شده از پای زن یهودی بیتفاوت باشد، و عقیلهای طایفه را به نوا برساند، و پرچمهای علم را فروکشد، و اموال عمومی را ارث پدری خود بداند، و بر تحمیق و تحقیر مردمان اصرار ورزد، و دروغ و تزویر را به صحنه آورد، و نعمتهای خدا را خراب کند، و به مصرف و اسراف روی برد، و به تفرقه و انشقاق درافتد، و به درجا زدن جاهلانه دچار شود، و آبروی خدا را خرج خود کند، و به اسم یاوری خدا، از خود خدا پیش افتد، و جز خسارت و خرابی بر جای نگذارد، لاجرم، خواهد شکست و فرو خواهد پاشید.
بله رهبر گرامی، ما زندانیان سیاسی، در اعتراض به این نازیباییها، اکنون در زندانیم. ما، به جای آنکه مورد تشویق و اعتنا قرار گیریم، به تنگنای زندان درافتادهایم. آمریکاییها، زندانیهایی از جنس ما ندارند، و ما بسیار داریم. کدام آیا درست و درستکاریم؟
۱۷- یکی از جرمهای من، نقد حضرتعالی است. دو سال از سهسالونیم حبس من، و عدهای دیگر چون من، به همین خاطر است: نقد مشفقانه. که قضات مأمور و معزول ما، آن را به توهین ترجمه کردهاند. در آمریکا، انتقاد از بزرگان حکومتی، بدون استثناء، امری رایج و جاری است. در ایران مگر نویسندهای، خطیبی، روشنفکری، فیلمسازی، هنرمندی، میتواند به دزدیهای یک وزیر، و خطاهای یک روحانی، و بیقانونیهای یک قاضی، و نقد رهبر نزدیک شود؟ نقد شخص اول آمریکا، یکی از امور متداول رسانههای آن کشور است. و نقد رهبر در جامعۀ ما، ظاهراً یک رؤیای دست نیافتنی! شما را بهخدا، آمریکاییها، با عنایت به همه جنایاتی که در سراسر جهان مرتکب میشوند، به فهم، به مدنیت، به رشد، به عقل، و به درستی دست یافتهاند یا ما؟
۱۸- ما از خدا برای شما شرح صدر آرزو میکنیم. که خدا به شما سینهای گشاده، و فهمی غلیظ، و چشمی بصیر، و مردمی پای در رکاب، و فردایی نیکو عنایت فرماید. ما دوست داریم دیگرانی که خامنهای ندارند، با حسرت به راههای طی شده، و به افقهای روشن ما بنگرند. دوست داریم ما که خامنهای داریم، به خدا، و به خوبیها، و به خیر، و به درخشندگیهای همهجانبه، نزدیکتر از دیگران باشیم.
چنین فرایندی، به راحتی، و با گشاده دستی، و با باور مردم میتواند در دسترس فهم ما و شما قرار گیرد. مثلاً، چرا نباید استادان ما، احساس آزادی کنند؟ و درعوض، احساس کنند که چشمهایی در کلاس، و در بیرون کلاس، مراقب آنانند تا به محض شنود سخن غیر، کار او را به حراست دانشگاه، و اخراج، و حتی به زندان دراندازند؟ استادان دانشگاههای آمریکا، در کمال آزادی، به نقد حکومت، و شخصیتهای آن، چه در محافل رسانهای، و چه سر کلاس درس خود میپردازند. بیواهمه. امشب در تلویزیون، زیر و بالای دولت حاکم را به هم میدوزند و فردا، انگار که چیزی رخ نداده باشد، سر درس دانشگاهی خود حاضر میشوند. استادان ما اما، با کمترین تعریض به مسائل حکومتی، به عرصههای هول و هراس درمیافتند. به نظر شرعی حضرت شما، کدامیک از ما، بر مدار حق ایستادهایم؟
۱۹- جرم بسیاری از زندانیان سیاسی این یک سال اخیر، مثلاً شرکت در راهپیمایی غیرقانونی است. شما اگر از موضع رهبری فرود آیید و به سلولهای ما پای نهید، به ما حق خواهید داد که از چشم خود حصرتعالی، جرم خود را خندهدار بدانیم. چرا که در این سیوچند سال انقلاب، کدام حزب و گروه و صنف و اجتماع مخالف، امکان راهپیمایی قانونی یافته است که ما دومیاش باشیم؟ شما که رهبر این انقلابید، در اصل، رهبر صیانت از قانون اساسی و حق مردماید. و یکی از بندهای قانون اساسی ما، حق اعتصاب، حق اعتراض، و حق راهپیمایی مخالفین است. تلویزیون ما، به کرّات، تجمع و تظاهرات مردم آمریکا و اسراییل و سایر کشورهای غربی را علیه سیاستهای حاکمانشان نشان میدهد و به زعم خود، سستی ارکان آنان را به رخ میکشد. اما ندانسته، داستان شکوهمند آزادی را در میان آنان برمیکشد. که در این کشورها، مردمان مخالف، میتوانند اعتصاف کنند، تظاهرات کنند، و حتی در اغتشاش یک ماهه، پاریس و شهرهای فرانسه را به آتش بکشند، و خون از دماغ کسی جاری نشود. در کشور نازنین ما اما، تنها دستجات خودجوش، و کفنپوش، بیآنکه کسی از آنان مجوز بخواهد، اجازه راهپیمایی و اعتراض و حتی تخریب دارند. آن هم تحت حمایت قانون، و دستگاههای قضایی و انتظامی، و صداوسیما!
کفنپوشان و لباس شخصیهایی که بیواهمه از قانون و مجریان قانون، میتوانند به حریمهای خصوصی و اماکن علمی و رفاهی ورود کنند و آنجا را تخریب کنند و به آتش بکشند و بر سروصورت دانشجوی خفته در خواب بزنند و چشم او را نیز از حدقه درآورند. این همه، متأسفانه، پیش چشم حضرت شما صورت میپذیرد. حالا خود، در مقام یک مرجع، یک رهبر، به این پرسش من پاسخ دهید که کدامیک از ما، به حقوق شهروندی مردم خویش احترام قائلند و در حفظ و اجرای آن، از هیچ کوششی دریغ نمیورزند؟
۲۰- رهبر گرامی، ما اکنون زندانی شماییم. بابت جرمهایی که مرتکب نشدهایم. یکی از جرمهای ما این بوده است که گفتهایم: چرا باید رییسجمهور یک کشور، به رفتاری مشکوک، و گاه غیرعقلانی دست یازد؟ از باب نمونه، به رفتار اخیر جناب آقای احمدینژاد، دقت فرمایید! عدهای را که هیچ نسبتی با روند دیپلماسی جهانی ندارند، و خود، اتفاقاً در جایگاه مسؤلیتی خویش، با هزار مشکل و کاستی جدی مواجهند، و فرصتی برای ورود به حوزههای مغایر ندارند تا نمایندۀ ویژۀ رییسجمهور در آن حوزهها باشند، توسط رییسجمهور به مسؤلیتی جدید و موازی فراخوانده میشوند. این حرکت آقای رییسجمهور، هیچ نیست مگر اینکه وی، به تشکیل حلقهای مشکوک مبادرت ورزیده است. وگرنه، برای یک رییسجمهور، کدام نماینده و کدام مشاور، فرادستتر و مهیاتر از وزیری است که خود او را برگزیده است؟ مگر میشود یک رییسجمهور در حوزه دیپلماسی و فعل و انفعالات برون مرزی، خواستهای و طرح و برنامهای داشته باشد و وزارت خارجه، او را تمکین نکند؟ حالا اگر دانشجویی به رفتار مشکوک این رییسجمهور اعتراض کند، باید او را به بند کشید؟ رییسجمهوری که خود، آشکارا، به فهم مردم خود، و به قانون جاری کشورش توهین میکند آیا مستحق برخورد قانونی است یا منتقدینی که او را از بلاهتهای رفتاریاش بازمیدارند؟
در آمریکا، اولاً یک رییسجمهور، جرأت تخطی از قانون را ندارد تا داستان تخطی او را رهبر کشور متذکر شود و بعد از آنکه آبروی کشور و عقلانیت جاری آن را به چالش جهانی و داخلی درانداخت، تحکم رهبر او را به جای اول بازگرداند. ثانیاً تخطی یک رییسجمهور از قانون، غوغایی از انتقادها را به میان سیاسیون درمیاندازد و نشاط سیاسی کشور را برمیانگیزد. یعنی آمریکاییها، با فراخ کردن راه منتقدین، راه را بر رفتار غیرقانونی مسؤلان خود میبندند و آن را ناهموار میکنند. نه اینکه زندانها را از منتقدین آنان پر کنند. کاری که در کشور ما صورت گرفته و میگیرد. حال، شما خود بفرمایید، ما اهل فهم و قانون و حق مردمیم یا آنها ؟ آیا عزل نیکسون، نه از این روی بود که حزب او، در دفتر حزب رقیب، شنود کار گذاشته بود؟ داستان واترگیت، برای آمریکاییها، در عین حال که از یک منظر، خفتبار است، اما از صد منظر، غرورانگیز و قابل تقدیر است. با این حوادث، در آمریکا، قانون، سر برمیآورد و سرفرازی میکند. برعکس ما که قانون را، و حیثیت آن را خرج حاجتهای صنفی و گروهی خود میکنیم و به دست خود، گلولهای از آتش میپردازیم و به جان جامعه درمیاندازیم. کدام برتریم؟
۲۱- در آمریکا، قانون، بههیچوجه از خونهای به ناحق ریخته شده درنمیگذرد. اگر حادثه سال گذشته کشور ما، در آمریکا رخ داده بود، قطعاً دولت فرومیکشید و شخصیتهای متعددی به زیر کشیده میشدند. درست همانی که خدا و قرآن و رسول میخواهد. که کشته شدن بیدلیل یک انسان را به مثابه کشته شدن همۀ مردم میداند و بالعکس! آیا آنها که در قبال خون بیگناهان خود، تا بدین حد حساس و پای دررکابند، به فرامین خدا تن سپردهاند، یا ما؟ باز مجدداً اشاره میکنم که در محاسبه اوضاع داخلی آنجا، از سر حادثههای هر از گاه آن در گذشته و به روال جاری جامعۀ آمریکا تأکید میکنم.
۲۲- پرسش بعدی من کمی برای شما تلخ است. میدانم. اما حقیقتی است که با تلخی آمیخته است. واقعیتی است انکارناپذیر. آمارها، در این مورد، دروغ نمیگویند. رهبر گرامی، متأسفانه یا خوشبختانه، اسلام در آمریکا، سال به سال رشد میکند. نه در آنجا ، که در همۀ کشورها. طبق آمارها که میتوان بر درستی آنها نیز اذعان داشت. تنها در دو کشور است که اسلام، رو به افول دارد. یکی در کشور ما، دیگری در افغانستان. نیازی به آمار میدانی نیست. با نگاه به اطرافمان، میزان گرایش به اسلام را میتوانیم رصد کنیم. آیا واقعاً امامان جمعه حضرتعالی، قابلیت و سواد این را داشته و دارند که یکنفر، به آمار موافقین اسلام بیافزایند؟ بیایید و نه با چشم محمد و علی، که با چشم رهبر یک کشور خردورز، به میزان سواد امامان جمعه و نمایندگان خویش بنگرید. و سواد آنان را در حوزههای اجتماعی و سیاسی و مردمشناسی ارزیابی فرمایید. و اندازۀ تأثیر بودونبود آنان را، و دخالتهای غیرقانونی آنان را در امور جاری کشور، به ترازوی همان خرد جمعی بسپرید. نتیجه، بسیار زیانبار و آشوبنده است. شما با گماردن این امامان جمعه، بخش وسیعی از مخاطبین خود، و مخاطبین نماز جمعه، و مخاطبین اسلام را از کف دادهاید. راز افول شمارگان نمازگزاران جمعه، آیا در همین نیست؟ عدالتی که در دستگاه قضایی ما چندان به چشم نمیخورد، و دولتمردانی که اغلب کارآمد و صادق نیستند، و نمایندگانی که عمدتاً بزدل و نمکگیرند، و آشفتگیهایی که در حوزههای علمی و معیشتی مردمان پدید آمده، باید هم عرصه را برای رشد اسلام در این ملک تنگ سازد. اگر اسلام در کشور ما رو به رشد بود، جای تردید بود. حالا شما خود بفرمایید، آیا ما در مسیر آسیب رساندن به اسلامیم یا آنها؟ و آیا ما آبروی اسلام را بردهایم یا آنها؟ با این همه ادعایی که ما داریم، و ادعایی که آنان ندارند. و بنا به گفتههای مکرر شما، دشمنیهایی که آنان نسبت به اسلام و مسلمین روا میدارند؟
۲۳- در آمریکا، N.G.Oهای مردمی و غیردولتی، امکان فعالیت در اغلب حوزهها، و نفوذ در بسیاری از زوایای حکومتی را دارا هستند. در ایران، ما یکی دو حزب مخالف خود را نیز با شتاب، به اسم وابستگی به دشمنان انقلاب، تعطیل میکنیم تا جز خود ما، کسی از ما چیزی طلب نکند و خطاهای ما را به رخ نکشد و دست به اندرون مناسبات ما نبرد و برخورداریهای بیدروپیکر ما را برملا نکند. کدامیک از ما، اهل «رشد» هستیم؟
۲۴- ما آمریکاییها را به خاطر زندان ابوغریب و گوآنتانامو منفور میدانیم. اولاً این دو زندان برای غیرآمریکاییها بود. و در هیچیک، مثل کهریزک، به کسی تجاوز نشد، و کسی نیز سلاخی نگردید. در آمریکا، دستگاههای امنیتی، به کشتن فعالان سیاسی دست نمیبرند. در کشور ما، قتلهای زنجیرهای رخ داد و هیچ مسؤل مؤثر حکومتی به زیر کشیده نشد. مگر میشود بزرگان یک کشور، در جریان یک چنین فاجعهای نبوده باشند؟ مگر میشود اسراییلیها به حساسترین دستگاه امنیتی ما ورود کنند و سیاسیون ما را یک به یک از پای درآورند؟ حالا خود شما قضاوت بفرمایید، با همۀ جنایتهایی که در آنجاا رخ میدهد، در این مورد بخصوص، دست ما به خون سیاسیون آلودهتر است یا دست ایشان ؟
۲۵- دستگاه قضایی آمریکا، رییسجمهوری چون کلینتون را به خاطر یک دروغ، جلوی چشم دنیا مفتضح کرد. به گمان من، این دستگاه قضایی مستقل و نفوذناپذیر، حتی غرور دستگاه عدل الهی را نیز برمیانگیزد. در کشور ما اما، رییسجمهور ما، مرتب، دروغ بر دروغ مینشاند و دستگاه قضایی ما، یک «چه گفت؟» نیز بر زبان نمیآورد. خداوکیلی کدام انصاف، کدام عدل، کدام قضاوت، خداییتر است؟ آنچه که در آنجا جاری است؟ یا آنچه که ما به شوخی نامش را عدل در جمهوری اسلامی گذاردهایم؟ من این را هم قبول دارم که آمریکاییها، بعد از واقعه یازده سپتامبر، عرصه را بر مردم خود و خارجیها سخت گرفتند. از شنود تا انگشتنگاری و تا سانسور. اما بلافاصله با آرام شدن اوضاع، به جای اول خود بازرفتند و از آن دوره، و دورۀ «مک کارتی» به عنوان دوران سیاه اسم میبرند.
۲۶- آمریکاییها آنقدر از خود مطمئناند و به زیرساختها و استوانههای فرهنگی و اجتماعی خود باور دارند که دراختیار نهادن تریبون برای مخالفین خود را یک زنگ تفریح میدانند. آنچنان که صدها تریبون رسمی خود را در اختیار آقای احمدینژاد میگذارند و او، با حسی از پیروزی به وطن بازمیگردد و برای خود جشن پیروزی بهپا میکند. پیروز آنانند که به چنان رشدی رسیدهاند که شنودن سخنان مخالفین خود را جزیی از شاکله فهم اجتماعی و سیاسی خود میدانند. آیا ما به راستی تحمل شنودن سخنان اوباما در دانشگاهها و شبکههای تلویزیونی که هیچ، تحمل شنودن یک ربع صحبت آقای سیدمحمد خاتمی را در یکی از هزاران تریبونهای خود داریم؟ داوری بفرمایید: کدامیک از ما احترام برانگیزتریم؟ نه در شعار، که در عمل؟
۲۷- افکار عمومی در آمریکا آنقدر اهمیت دارد که شرمندگی از تماشای چهرۀ معترض مردم، بسیاری از مسؤلان خطاکار را مجبور به استعفا و سپس خانهنشینشان میکند. افکار عمومی در کشور ما، یک شوخی است. و فریب فکر مردم، در کشور ما، یک امر رایج! ؟در سفر پاپ، رهبر کاتولیکهای جهان به انگلستان، مردمانی که به او و به رفتار زشت کشیشان کاتولیک معترض بودند، به خیابانها ریختند تا صدای اعتراض خود را به پاپ و به جهانیان برسانند. فشار ناشی از افکار عمومی، آنچنان پاپ را در تنگنای بیآبرویی روحانیان خویش قرار داد که وی رسماً، و برای چندمین بار مجبور شد درمقابل رسانههای جهان قرار گیرد و از مردم پوزش بخواهد. بله، این است خاصیت اعتراض آشکار مردم. که زشتی را، حتی در پستوهای کلیسای متعصبین مسیحی نیز تحمل نمیکند. اگر اعتراض مردم نبود، و یا حتی عذرخواهی پاپ، در خفا، و در یک محفل خصوصی صورت میپذیرفت، چیزی به اسم «تربیت» به جان جامعه نمینشست. و این است خاصیت و اهمیت افکار عمومی. همان چیزی که ما از نعمت او بیبهرهایم. و به اسم حفظ نظام، و عدم تضعیف نظام، جامعه خود را از این شایستگی بزرگ محروم ساختهایم. ما از این نعمت بیبهرهایم، اما مردمان آن سرزمین ، در یک چنین بستری زاده میشوند و بزرگ میشوند و به کهنسالی میرسند. آیا خدای خوب، اگر بنا بر گزینش باشد، ما را برمیگزیند یا آنان را؟ این نعمت بزرگ این زمانی، در قانون اساسی کشور ما دیده شده است. اما نه حضرت شما، و نه دولتها و مجلسها و دستگاه قضایی، هیچیک به صرافت این نیافتاد که حذف یک حق آشکار از حقوق مردم توسط حاکمان، به زوال آنان منجر خواهد شد. ما به سراغ این اصل شایسته نرفتهایم که امروز، پرسش از رهبر، از وضعیت مالی آستان قدس رضوی، بنیاد مستضعفان، و پولهایی که رییسجمهور در مدت مسؤلیت خود چه در شهرداری و چه در سالهای اخیر جابهجا کرده، برای ما ثقیل و سنگین و همراه با تب و لرز جلوه میکند. و من، خدای خوب را میبینم که از ما، که به اسم او شعارهای بسیاری سر دادهایم، روی برگردانده، و به کسانی روی برده است که ادعای مسلمانی ندارند، اما روح مسلمانی را به جان جامعۀ خویش درانداختهاند.
۲۸- نظام ما، یک نظام دینی است. بسیار متفاوت با نظام فکری آمریکاییها که سکولار است. با این حساب، باید در میان ما، ادب، اخلاق، تحمل، مدارا، بزرگواری، گذشت، احترام، محبت، صداقت، پاکدامنی، پاکدستی، تحمل مخالف، احترام به مخالف، فداکاری، و بسیاری از خصلتهای ناب انسانی فراوانتر از یک جامعۀ سکولار باشد. پیشنهاد میکنم یک نگاهی به «ادب»یات رسانههای دولتی و ملی در همین یک سال و چندماه گذشته بیاندازید تا بدانید: انصاف و عدل و مساوات و عدم تبعیض، نه، بلکه چه محمولهای از ناسزاهای سخیف در آنها به روان جامعه جاری شده است. همۀ اینها درمقابل چشمان شما دست به دست شده است. آنها هرگز به یک عالم دینی، هر چند غیرمسیحی، توهین نمیکنند و منزل او را و حریم او را به دست اوباشان حکومتی نمیسپرند. همان کاری که ما، با عالمان روحانی خویش، مرتکب شدیم. ایشان، با افتخار، عکس مسؤلین و رؤسای جمهوری سابق خود را، با هر گذشتهای که داشتهاند، به مناسبتهای مختلف، و در اماکن مربوطه، جلوی چشم همگان میگذارند. و حال آنکه ما، به محض بر سر کار آمدن، مسؤلین سابق خود را متعمدانه در مدار فراموشی و حتی نفرت خود قرار میدهیم.
رهبر گرامی، فرض بدیهی این نوشته بر این نبود که خدایناکرده، مختصات جامعه و فرهنگ آمریکا را بهمثابهی یک الگو متصور شویم. ابداً. چه، جایگاه حقیقی مدینهی فاضلهی موعود ما، فرسنگها با آنچه که امروز از غرب برمیآید، دور و متفاوت است. بلکه تنها هدف و نیت از این قلمفرسایی این بود که مگر باچند مقایسهی عینی و ملموس، راه تامل و بازنگری را بازبشکافیم و بر تثبیتشدههای مکرر و فرسودهی ذهنی خود نگاهی دوباره بیندازیم.
روزگار عجیبی است. زمانی خواهد رسید که آیندگان، در زمانی نه چندان دور، به داوری اطوار ما خواهند پرداخت و به بسیاری از رفتار ما خواهند خندید و بر فرصتهای به باد داده شده توسط ما، افسوس خواهند خورد…
حال، از دید شخص شما، آیا با توجه به این همه آوازهای که با ماست، ما عاقبت به خیریم؟
با احترام و ادب – محمد نوری زاد
منبع : تحول سبز
لينك در تحول سبز : http://tahavolesabz.com/item/8068
0 نظر:
ارسال یک نظر
پيشاپيش از نظر شما متشكريم ؛ حتي اگر مخالف ما هستين !