ناگفته های جنگ در مصاحبه احمدی امویی با روغنی زنجانی
چکیده : بهمن احمدی امویی پس از حوادث انتخابات سال گذشته بازداشت و روانه زندان شد .مهم ترین اتهامات وی نگارش مقاله های انتقادی در باره عملکرد اقتصادی –سیاسی دولت احمدی نژاد بوده است . کاری که پیش از آن به عنوان یک روزنامه نگار در باره دولت های پیشین از جمله خاتمی و هاشمی نیز انجام داده بود .وی به پنج سال حبس قطعی محکوم شده و بیش از پانزده ماه است که در زندان اوین است.
کلمه :«اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی» ۶۵ ساعت گفتوگو با عزتالله سحابی، محسن نوربخش، مسعود روغنی زنجانی، مسعود نیلی، محمدعلی نجفی و حسین عادلی در باره داستان تکنوکرات شدن کسانی است که در گذشته گوششان به واژهء «کارتابل و پاراف کردن» هم آشنا نبود. در نخستین گفتوگو، راوی سراغ یکی از فعالان سیاسی معروف و از برنامهریزان اقتصادی سالهای آغازین انقلاب «مهندس عزتالله سحابی» میرود.
بخش مهمی از این کتاب در باره اقتصاد دوران جنگ است ،احمدی امویی با تسلطی که نسبت به مسائل اقتصادسیاسی و اقتصاد جنگ داشته است ،توانسته با طرح سوال های دقیق و چالشی ، دست اندرکاران اقتصادی دوران جنگ را وادار کند که بخش های مهمی از پشت پرده جنگ را روایت کنند.بخشی از ناگفته های جنگ در مصاحبه احمدی امویی با مسعود روغنی زنجانی بیان شده است که گزیده ای از آن را می خوانید.کتاب اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی در بازار کتاب ایران اکنون نایاب است.
بهمن احمدی امویی پس از حوادث انتخابات سال گذشته بازداشت و روانه زندان شد .مهم ترین اتهامات وی نگارش مقاله های انتقادی در باره عملکرد اقتصادی –سیاسی دولت احمدی نژاد بوده است . کاری که پیش از آن به عنوان یک روزنامه نگار در باره دولت های پیشین از جمله خاتمی و هاشمی نیز انجام داده بود .وی به پنج سال حبس قطعی محکوم شده و بیش از پانزده ماه است که در زندان اوین است.
اقای روغنی زنجانی ،همانطور که خودتان می دانید به خاطر شرایط خاص و اضطراری کشور در سال ۶۶ یک برنامه بحران برای کشور تدوین شد.در این مرحله جنگ وارد فاز تازه ای شده بود.شهرها مورد هجوم عراقی ها قرار گرفته بودند و هزینه های دولت به دلیل گسترش جنگ به شدت افزایش یافته بود.قیمت نفت هم رو به کاهش بود.آن برنامه بحران که تدوین شد اما هرگز چاپ نشد ،محورهای اصلی اش چه بود؟
در این برنامه بحث این نبود که متغیرهای اقتصادی چه هستند و در چه شرایطی عمل می کنند .ما فقط به دنبال تامین خورد و خوراک و معیشت مردم بودیم.هدف اصلی این بود.بقیه منابع را هم باید صرف جنگ و نیازهای آن می کردیم.بحث سرمایه گذاری ،واردات ،صادارت و توسعه کاملا بی معنا بود.منابع به دو قسمت تقسیم شده بودند ،یک قسمت برای خورد و خوراک و زنده ماندن مردم و یک قسمت هم برای اداره جنگ
این برنامه را چطور طراحی کرده بودید؟
-خب نشستیم و منابع را بررسی کردیم
آقای زنجانی ،منظورم شیوه عمل آن است .چگونه قرار بود اجرا شود؟
برای همه دستگاههای اجرایی دستورالعمل مشخص تدوین شد.حمل و نقل باید چه کار کند؟بنادر چگونه و وزارت صنایع و کارخانجات چه تولید کنند؟وزارت بازرگانی چه چیزهایی را وارد کند و چطور آنها را توزیع کند.بودجه باید دقیقا به چه مواردی تخصیص داده شود و طرح های عمرانی چطور باید بخوابند؟از جمله مسائلی بود که در آن برنامه تدوین شد
چه مسائلی پیش آمد که آن (برنامه بحران )را هم کنار گذاشتید؟
برای آنکه نظام به مرحله ای رسیده بود که جنگ را باید تمام می کرد و حال آنکه فرض آن برنامه بر این بود که جنگ تداوم پیدا کند.
برفرض تداوم جنگ قرار بود برنامه بحران شکل بگیرد و ادامه پیدا کند؟
بله .اما وقتی وارد سال ۶۶ شدیم ،متوجه شدیم با این برنامه هم ادامه جنگ امکان پذیر نیست.مسئولان به این نتیجه رسیدند که دیگر هیچ سازگاری بین منابع و ادامه جنگ وجود ندارد.چون جنگ منابع می خواهدحالا بحث حوزه های دیگر و جنگ را کاری ندارم .منظورم حوزه های دیگر عقبه جنگ مثل حوزه روانی ،مردم و حوزه های فرهنگی ،انگیزه ها و حوزه سیاسی جنگ و عوامل بین المللی و تاثیر گذار غیر از جنگ است.جنگ شیمیایی تلفات ایرانی ها رازیاد کرده بود و به این نتیجه رسیدند که ادامه وضعیت ممکن امکان پذیر نیست .پس خود به خود آن مساله نیز منتفی شد.
گفته می شود فردی از سازمان برنامه نزد امام خمینی رفت و گزارشی به ایشان داد که گفته می شود این گزارش تاثیر زیادی بر پذیرش قطعنامه ۵۹۸ داد.آن گزارش چه بود و نحوه ارائه اش چگونه بود؟
من نامه ای را در سال ۶۵ به صورت دستی برای آقای میرحسین موسوی نوشتم و در آن استدلال کردم که نمی توانیم جنگ را ادامه بدهیم .آنچه الان می توانم در باره آن نامه به شما بگویم این است که من استدلال کرده بودم ما دو راه بیشتر نداریم :یا جنگ را تمام کنیم و نظام را حفظ کنیم و یا اینکه جنگ را با اهدافی که تعریف کرده ایم ادامه دهیم که نتیجه آن فروپاشی نظام و قهرمانانه کنار رفتن است.این نامه را آقای موسوی به آقای هاشمی رفسنجانی هم نشان دادند،ایشان در آن زمان فرمانده جنگ بودند.
یک رونوشت هم برای آقای هاشمی فرستاده بودید؟
خیر!آقای موسوی آن را به ایشان نشان داده بود. من با دست نوشته بودم.در یک مقطع آقای موسوی قصد استعفا داشت که من هم به دنبال ایشان استعفا دادم.اما امام (ره )عصبانی شدند.
چه سالی بود؟
اگر درست یادم باشد سال ۶۶ بود .من برای آقای موسوی نامه نوشتم که در این شرایط اصلا نمی شود کار کرد .ما یک چیزهایی می گوییم .آقایان در نظام چیز دیگری می گویند و عمل می کنند .وقتی من نمی توانم کار کنم بروم بهتر است .وقتی آقایان به حرف من گوش نمی کنند، یعنی من موثر نیستم. آقای موسوی به من تلفن زد که آیا هنوز روی استعفای خود هستید،گفتم هستم.در آن استعفایی که آقای موسوی به امام دادند اشاره ای هم به استعفای من شده بود.اینها همه مقدمه ای بود که من کم کم نسبت به ادامه جنگ موضع بگیرم.البته این موضوع به عنوان اپوزیسیون مطرح نبود.بلکه به عنوان تحلیل واقعیت های موجود به آن رسیده بودم که ادامه جنگ نتیجه ندارد.جز آنکه تلفات بیشتری بدهیم.در نتیجه عقب ماندگی های کشور تشدید می شود و نارضایتی مردم گسترش می یابد.در حالی که نظام باید تا جایی که می تواند رضایت مردم را بالا ببرد نه اینکه نا رضایتی را افزایش دهد
با ادامه جنگ سیستم نارضایتی مردم را حداکثر می کند،این مساله حتی مشروعیت خود نظام را زیر سوال می برد .من همه اینها را در آن نامه نوشتم .امام با عصبانیت استعفای آقای موسوی را نپذیرفتند و ما بر گشتیم به سراغ داستان های خودمان.تا اینکه یک روز مهندس موسوی که از نظرات من به خوبی آگاه بود ،از من خواست آن مسائل را طی نامه ای برای حضرت امام بنویسم.من هیچ وقت در مدیریتم به دنبال نامه پراکنی به این و آن نبودم .فقط رییسم را درجریان کارها قرار می دادم.آن موقع رییس مهندس موسوی بود.هر حمله ای (در جنگ ) طراحی می شد ،از سازمان برنامه منابع مالی آن را می خواستند.آنها از ما می خواستند منابع مالی مورد نیازشان را تامین کنیم تا آنها با این تعداد لشکر آماده ،این مواضع را از دشمن بگیرند.ما تمام تدارکات را انجام می دادیم ،اما نتایج پس از حمله به هیچ وجه با قول هایی که فرماندهان جنگ داده بودند ،هماهنگی نداشت.با این حساب من متوجه شدم ماشین جنگی ما دیگر کارآیی ندارد.این ها را از روی برنامه ، منابع و نتایج آن حملات به دست آورده بودم.من تمام این گزارش ها را به طور مرتب به آقای موسوی می دادم.یک روز آقای موسوی تلفن کرد که آیا شما آن مسائل را که برای من نوشتید ،می توانید برای امام هم بنویسید؟گفتم چرا نمی توانم؟گفت هرچه فکر می کنی بنویس.گفتم می نویسم اما مسائلی پیش نیاورد .گفت نه ،صحبت شده و خود امام خواسته اند.
در سال ۶۷؟
بله .من هم سریع نظراتم را در باره مسائل اقتصادی و جنگ نوشتم .ما یکسری متغیرهای اقتصادی را مد نظر قرار داده بودیم و استدلال کردیم در صورت ادامه جنگ چه اتفاقاتی برای آن متغیرها می افتد.کسری بودجه ،تورم ،بیکاری و سطح رفاه عمومی از جمله آن متغیرها بودند .آنها را برای یک فرایند ده ساله در صورت تداوم جنگ مطرح کردیم و گفتیم حکومت توان تحمل وضعیت بحرانی این شاخص ها را ندارد.در یک دفترچه محرمانه آن را تهیه کردم و به آقای موسوی دادم.البته بعدها برخی به ما آسیب هایی وارد کردند.
نحوه ارائه اش چگونه بود؟
من رسما ارائه ندادم.فقط اینها را کتبی نوشتم.ولی روزی که قرار شد قطعنامه پذیرفته شوذ ما در دفتر آقای خامنه ای (رییس جمهور وقت ) جمع شدیم .روسای سه قوه و فرماندهان ارتش و سپاه هم بودند.مرحوم حاج احمدآقا هم بود.امام جمعه های کلیدی کشور هم حضور داشتند.آقای مهدوی کنی هم بود.گزارش من و وزیر اقتصاد و دارایی هم ارائه و ضبط شد.
در آنجا نظرات آقایان چه بود؟
همه در جهت تمام شدن جنگ صحبت می کردند.
آن جلسه که گفتید چه زمانی بود؟
هنوز رسما پذیرش قطعنامه اعلام نشده بود.می خواستند ابتدا به صورت رسمی مسوولان کشور اعلام نظر کنند.آقای محسن رضایی هم اعلام نظر کرد که از نظر نظامی نمی توانیم به جنگ ادامه بدهیم .رییس ستاد مشترک هم همینطور.یادم هست آقای رضایی گفتند ما برای ادامه جنگ به بمب اتم نیاز داریم.در واقع ما به روش خودمان و نظامی ها به روش خودشان به این نتیجه رسیدند که ادامه جنگ بی فایده است.
یکبار در اواخر سال شصت و شش بود که برای ارائه گزارش اقتصادی نزد مهندس موسوی رفتم .وضعیت اقتصادی به هیچ وجه رضایت بخش نبود و احساس خطر می کردم.ایشان هم شدیدا احساس خطر می کردند .یک مداد در دست ایشان بود و به مداد آنقدر فشار آورد تا شکست.به من گفت این مداد آستانه تحمل مشخصی دارد و فشار بیش از حد موجب شکستن آن می شود و شما باید بدانید آستانه تحمل نظام و لحظه فروپاشی نظام موقعی است که باید احساس خطر کرد.به نظر ایشان لحظه فروپاشی نظام موقعی است که باید احساس خطر کرد و به همین راحتی نباید شرایط را یاس آور نشان داد.پس از آن در سال ۶۷ شرایط اقتصادی را در نامه ای برای آقای موسوی نوشتم ،خود آقای موسوی هم به بغرنج بودن شرایط پی برد.
آقای روغنی ،ظاهرا یکبار هم در سال ۶۵ نامه ای برای آقای میرحسین موسوی در خصوص وضعیت بد اقتصادی کشور نوشتید و در آن نسبت به خطرناک بودن وضعیت کشور در صورت تداوم جنگ برایشان نوشتید.عکس العمل ایشان در خصوص استدلال های شما چه بود.بویژه اینکه احتمالا نامه شما از نخستین مستندات تاریخی در نقد ادامه جنگ در نزد مسئولان نظام است؟
نامه ای نوشتم و در آن استدلال های خود را بازگو کردم و بعد استعفا دادم .من دوبار استعفا دادم .آقای مهندس موسوی به من تلفن زد و گفت چرا می خواهید استعفا بدهید؟گفتم آقای مهندس از دست من کاری بر نمی آید ما نمی توانیم جنگ را بیش از این ادامه بدهیم .برای این کار هم دو راه حل بیشتر نداریم .آن را با روسای سه قوه در میان بگذارید .یا راه امام حسین (ع) را در پیش بگیرید و کاری هم به ماندن یا نماندن حکومت و نظام نداشته باشید و آن را هم علنا اعلام کنید و بگویید بر اساس هدف و اصولی که داریم جنگ را ادامه می دهیم حتی به قیمت از بین رفتن نظام.اما شاید مردم نخواهند تا این میزان جلو برویم.اگر هم خواستیم نظام را حفظ کنیم باید در سیاست های جنگی کشور تجدید نظر کنیم.این آن چیزهایی بود که که من با صراحت با مهندس موسوی به عنوان نخست وزیر در میان گذاشتم.فکر می کنم ایشان هم در باطن با من موافق بودند .معمولا مسئولان عالی رتبه کشور به صورت خصوصی در مورد ضرورت ادامه یا پایان جنگ صحبت می کردند.همه وزرا نیز عین همین صحبت را داشتند .تقریبا اکثر آنها نسبت به ادامه جنگ انتقادهای جدی داشتند اما در جلسات رسمی هیات دولت وقتی صحبت از جنگ به میان می آمد ،همه به نحوی به ادامه جنگ رای می دادند و با شور و شوق متفق القول می شدند که باید جنگ را با شدت ادامه داد .آیه های قرآن و حدیث های معصومان و شعرهای حماسی را نیز چاشنی سخنان خود می کردند.یک اتاقی در پشت محل برگزاری هیات دولت بود که وزرا برای تماس با دفتر یا منزلشان و یا رفع خستگی و کشیدن سیگار و نوشیدن چای به آنجا می رفتند .معمولا وقتی خبر و یا گزارشی از وضعیت جنگ ارائه می شد وزرا نظرات واقعی شان را در آن اتاق به خوبی بیان می کردند و به صورت خودمانی مخالف ادامه جنگ بودند. اما وقتی ده متری از آن اتاق دور می شدند بر ضرورت تداوم جنگ سخن می گفتند.من واقعا نمی توانم قضاوت خودم را در این مورد بیان کنم.در حالی که شرایط و با موقعیتی که معاونان و وزرا داشتند باید به صورت شفاف به تجزیه و تحلیل مسائل و تصمیم گیری های نظام می پرداختیم که متاسفانه چنین نشد .
البته در مجلس هم همین طور بود ،تمام نطق های پیش از دستور نمایندگان در دفاع از ادامه جنگ بود ،اما وقتی با تک تک نمایندگان به صحبت می نشستی که با این همه حمله وضعیت مناطق جنگی امیدوار کننده نیست ،وضعیت مادی این گونه است ،وضع آموزش نظامی نیروها نیز چنین است و تجهیزات کافی وجود ندارد آن نماینده هم ضرورت ادامه جنگ را به نقد می کشید و مخالفت می کرد .نمی دانم آیا این جزیی از روان شناسی جامعه ایران است که افراد هیچ وقت با صراحت حرف ها و نظرات خود را نمی زنند یا چیز دیگری است.این مساله موجب می شود که مسوولان نظام سیاسی کشور هم فریب بخورند ،چر اکه هیچ وقت در معرض اطلاعات شفاف قرار نمی گیرند.آقای موسوی با نظرات ما موافق بودند و محتوای آن نامه را هم با آقای هاشمی رفسنجانی که فرمانده کل قوا بودند ،در میان گذاشتند.گویا آقای هاشمی هم با آن نامه موافق بودند.بعدها آقای موسوی از صراحت و به تعبیر خودشان از شجاعت من تقدیر و تشکر کرد .فکر می کنم همه درگیر خودسانسوری بودند.
یعنی خودسانسوری وزرا نسبت به نخست وزیر و خودسانسوری نخست وزیر نسبت به آقای هاشمی در مساله جنگ و خودسانسوری آقای هاشمی نسبت به مقامات بالاتر؟
من نمی توانم در باره آقای هاشمی به امام توضیح بدهم ،چون حضور نداشتم .ولی آقای موسوی نمی توانست به صورت رسمی نظر مخالف دولت خود را در باره جنگ عنوان کند .البته تا آنجایی که می دانم ایشان معمولا واقعیت های موجود در نتایج گزارش وزرا و سازمان برنامه را به بالاتر منعکس می کرد.بارها احساس کردم که مهندس موسوی مسائل موجود و انتقادات مربوط به ادامه جنگ را با روسای سه گانه در میان می گذارد و عنوان می کرد که دولت برای تامین خواسته های فرماندهان نظامی و سپاه و ارتش و بودجه هنگفت جنگ با مشکل اساسی روبرو است.دولت و نظامیان بارها درگیر شده بودند و دولت متهم می شد که قصد همراهی با جنگ را ندارد و در این راه کار شکنی می کند.اما واقعیت نداشت .دولت کاملا مظلوم بود.وزارت نیرو ،راه و ترابری ،بهداشت ،دفاع،ارتش ،دانشگاه ها و سازمان برنامه و بانک مرکزی همه در خدمت جنگ بودند.وزارت صنایع خط تولید بسیاری از کالاها را به سمت صنایع نظامی تغییر داده بود.اقتصاد کشور فلج و زمینگیر شده بود.از یک دولت بیش از این نمی توان انتظار همراهی داشت .اما برخی ها قادر به درک چنین مسائلی نبودند.سرمایه گذاری صورت نمی گرفت .شرایط به گونه ای بود که هرکس به دنبال شرایطی برای انتقال و مخفی کردن سرمایه های خود بود.انباشت سرمایه شکل نمی گرفت.با این همه دولت تحت حمله و تهاجم نظامیان قرار گرفته بود.در مقطعی شعار نظامی کردن دولت را سر می دادند.اما چون دولتی ها و دست اندرکاران اقتصاد کشور بیش از آنها با واقعیتها درگیر بودند و ضرورت گردن نهادن به واقعیت ها را زودتر درک کردند،شرایط به گونه ای تغییر کرد که نظامیان دولتی شدند.برای همین بود که وقتی هم قرار شد ایران قطعنامه ۵۹۸ را بپذیرد ،ما دولتیان غیر نظامی بودیم که رفتیم و ستاد این کار را اداره کردیم.آقای بهزاد نبوی اگر اشتباه نکنم ،رییس ستاد شدند و من جانشین آقای هاشمی که ایشان هم جانشین فرمانده کل قوا بودند.
برگرفته از کتاب اقتصاد سیاسی جمهوری اسلامی ،بهمن احمدی امویی ،نشرگام نو ،تهران
منبع : كلمه
لينك در كلمه : http://www.kaleme.com/1389/07/07/klm-33440
0 نظر:
ارسال یک نظر
پيشاپيش از نظر شما متشكريم ؛ حتي اگر مخالف ما هستين !