غدیر، عید آزادی انسان
چکیده : امام باقر(ع) در حدیثی، هر گونه بیان غیر منطقی از ولایت را رد میکند. این حدیث به این امر می پردازد که کسانی که ولایت را به این معنا می گیرند که انسان به صرف اینکه ادعای ولایت داشته باشد هرچند عمل صالح انجام ندهند نجات مییابند، در خطا هستند. اما انحراف دیگر این است که کسی گمان کند پذیرش ولایت به معنای تعطیلی عقل و اطاعت کورکورانه است. آنچه انبیاء انسانها را به آن دعوت میکردهاند اطاعت و تبعیت کورکورانه نبوده است. از آیات متعددی از قرآن مجید بر میآید که انبیاء مردم را به شنیدن سخنان آنان و تعقل درباره آن دعوت میکردهاند. اطاعت محض و کورکورانه حتی نسبت به ولی معصوم ناروا است تا چه رسد به غیر معصوم. اطاعت از ولی فقیه در همان حد و اندازه ای است که در قانون اساسی آمده است.
عبدالرحیم سلیمانی اردستانی *
روز هجدهم ذیالحجه یکی از اعیاد بزرگ و مهم شیعیان است که یادآور حادثهای است که در آخرین سفر حج پیامبر اسلام(ص) رخ داده است، در این روز هنگامی که پیامبر (ص) از حج بر میگشت در محلی به نام غدیر خم مسلمانان را جمع کرده، مطلب بسیار مهمی را با آنان در میان گذاشت. عبارت کلیدی پیامبر این بود که: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» هر کس من مولای اویم این علی هم مولای اوست.
مسلمانان عموما در اصل وقوع این حادثه و نیز اینکه پیامبر (ص) جمله فوق را به زبان آورده اتفاق نظر دارند، هر چند در تفسیر عبارت فوق با هم اختلاف دارند و شیعیان از آن جانشینی پیامبر را در مسائل دینی و سیاسی برداشت میکنند. کلید واژه این جمله که مورد اختلاف واقع شده واژه «مولی»، از ماده «ولایة» است. شیعه این واژه را به گونهای معنا میکند که لازمه آن حجیت سخن و عمل علی(ع) است و بنابراین اطاعت و تبعیت از او واجب است. به هر حال این امر باعث شده است که کلمه «ولایة» به مهمترین واژه برای شیعیان تبدیل شود و درباره معنای آن بحثهای زیادی صورت گیرد و توسعههایی در کاربرد آن داده شود.
اما معنای این واژه چیست و آیا معنای آن با آزادی انسان و خود فرمانروایی او سازگار است؟ آیا معنای آن اطاعت محض و کورکورانه از انسانهای دیگر نیست؟ این اشکالی است که در عصر جدید به دین وحیانی میشود. ایمانوئل کانت در مقالهای تحت عنوان «روشنگری چیست؟» میگوید: مفهوم روشنگری این است که انسان باید از حالت کودکی که خودش برای خود ایجاد کرده بیرون آید، یعنی به نیروهای خارج از خود متکی نباشد، بلکه به درک و فکر خود اعتماد کند… بشریت در حال رسیدن به دوران بلوغ است و از قبول نیروهای خارج از خود، خودداری مینماید و درک و عقل خود را به کار میبرد (کالین براون، فلسفه و ایمان مسیحی، ص۹۰).
سخن فوق در واقع اندیشه بسیاری در عصر جدید است. ما حصل این سخن این است که مهمترین اصل برای بشر «خود فرمانروایی» است، و این بدین معناست که نباید از خارج کسی بر او فرمانروایی کند. به هر حال سخن غالب از عصر روشنگری به این سو این است که دین به طور کلی، یا قرائتهایی از آن، با خود فرمانروایی انسان ناسازگار است و باید کنار گذاشته شود (ر.ک. همان؛ کیوپیت، دان، دریای ایمان، ص۱۶۵؛ هاپ، واکر، معنای زندگی، ص۱۲۸-۱۳۰).
سخن ما در اینجا این است که آیا قرائت شیعه از دین، که قرائت ولایی است، با خود فرمانروایی انسان ناسازگار است؟ روشن است که اطاعت و تبعیتی که شیعه از آن سخن میگوید چیزی فراتر از اطاعت انبیاء نیست. حال سؤال این است که آیا اطاعت از انبیای الهی با «خود فرمانروایی» انسان ناسازگار است؟
ولی قبل از پرداختن به این پرسش باید به پرسش دیگری بپردازیم: آیا «خودفرمانروایی» انسان یک ارزش است؟ متون اسلامی چه پاسخی برای این سؤال دارند؟
اگر مقصود از «خود فرمانروایی» همان چیزی است که در سخنان کانت آمده بود، یعنی اینکه انسان به درک و فکر و اندیشه خود اعتماد کند و آنها را به کار بندد، قطعا این یک ارزش است. در آیات متعددی از قرآن مجید بر این تاکید شده است که انسانها باید تفکر و تأمل و تعقل کنند. آنان نباید نه از آباء و اجداد خود و نه از معاصران خود تقلید و تبعیت کورکورانه کنند. تبعیت کورکورانه و محض امری مذموم است. قرآن مجید پیروان ادیان پیشین را مورد مذمت قرار میدهد که از عالمان خود اطاعت محض و بی چون و چرا میکردهاند(توبه،۳۱؛ المیزان ذیل آیه فوق).
آنچه انبیاء انسانها را به آن دعوت میکردهاند اطاعت و تبعیت کورکورانه نبوده است. از آیات متعددی از قرآن مجید بر میآید که انبیاء مردم را به شنیدن سخنان آنان و تعقل درباره آن دعوت میکردهاند. اگر بخواهیم با ادبیات قرآنی سخن بگوییم، خدا انسانها را به تأمل و تفکر در آیات خود دعوت میکند و این آیات دو دستهاند، یک دسته از آیات خدا در طبیعت قرار دارند و یک دسته به وسیله انبیاء بیان شدهاند. مأموریت اصلی انبیاء این بوده که مردم را به تأمل و تفکر دعوت کنند. در واقع کسی که تأمل و تفکر نمیکند و سخن دیگران را بدون تعقل میپذیرد، از آزادی و «خود فرمانروایی» بهرهای ندارد. اما قرآن مجید و انبیایی که داستانشان در قرآن مجید آمده است، مردم را به تبعیت محض بدون تأمل و تفکر دعوت نمیکردهاند؛ بلکه آنان را از این کار منع می کرده، آنان را به تعقل دعوت میکردهاند. پس در واقع انبیاء انسانها را به آزادی و خود فرمانروایی دعوت میکردهاند و به تعبیر قرآن مجید: «یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم» از آنان قید و بندهایی که بر ایشان بوده است، بر میدارد (اعراف، ۱۵۷).
پس جواب هر دو سؤال آشکار شد. اولا آزادی و «خود فرمانروایی» به معنایی که گفته شد یک ارزش است؛ و ثانیا انبیاء برای دعوت به «خود فرمانروایی» آمدهاند و پیام دین نیز همین است.
پیامبر (ص) در حدیث شریف غدیر میفرماید که «هر کس من مولای او هستم علی هم مولای اوست». اگر ولایت پیامبر به معنای آزادی انسان است پس ولایت علی هم به همین معناست. همانطور که پیامبر آمده است که به انسان بگوید تعقل و تفکر کن و تبعیت کورکورانه نکن علی (ع) هم به همین معنا ولایت دارد. پس پیام غدیر تداوم دعوت انسان به سوی آزادی و «خود فرمانروایی» است. به همین جهت است که علی (ع) میفرماید: «از علم فرمان بر و جهل را نافرمانی کن، تا رستگار شوی» (غرر الحکم، ح ۲۳۰۹). و میفرماید: «خداوند به هیچ انسانی خردی نسپرد، مگر اینکه روزی به وسیله آن نجاتش داد» (گزیده میزان الحکمه، ص۵۳۸). و میفرماید: «خرد محکمترین پایه است» «خرد از زشتکاری دور میگرداند و به نیکیها فرمان میدهد» «خرد، سامان دهنده هر کاری است» «خرد بالا برنده به سوی علیین است» «خرد پیامآور حق است» (غرر الحکم، ح۴۷۵، ۱۲۵۰، ۴۰۴، ۱۳۲۵).
آن حضرت درباره هدف بعثت انبیاء میفرماید: «پیامبران خود را در میان آنان برانگیخت تا از آنان پایبندی به پیمان فطرت را بخواهند و نعمت فراموش شده او را به یادشان آورند و از راه تبلیغ با آنان گفت و گو و احتجاج نمایند و گنجینههای عقلهای آنان را آشکار کرده و به کار اندازند (نهج البلاغه، خ۱).
پس کار انبیاء بیدار کردن فطرت و آشکار کردن عقول انسانها بوده است و ولایت ائمه اطهار(ع) نیز به همین معناست. امام باقر(ع) خطر بد معنا کردن ولایت را، که انحرافی خطرناک است، گوشزد میفرماید:
به خدا سوگند ما از جانب خدا برائتی نداریم و میان ما و خدا خویشی نیست و ما را بر خدا حجتی نباشد و جز با طاعت به خدا نزدیک نشویم. پس هر کدام از شما که فرمانبردار خدا باشد، ولایت ما سودش رساند و هر کدام از شما که خدا را نافرمانی کند، ولایت ما سودش نرساند. وای بر شما، فریب نخورید، وای بر شما، فریب نخورید» (وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۱۸۵).
سخن فوق از این جهت به بحث ما مربوط است که هر گونه بیان غیر منطقی از ولایت را رد میکند. این حدیث به این امر می پردازد که کسانی که ولایت را به این معنا می گیرند که انسان به صرف اینکه ادعای ولایت داشته باشد هرچند عمل صالح انجام ندهند نجات مییابند، در خطا هستند. اما انحراف دیگر این است که کسی گمان کند پذیرش ولایت به معنای تعطیلی عقل و اطاعت کورکورانه است. مولانا جلال الدین رومی به زیبایی بیان میکند که ولایت نبوی و علوی، که در حدیث غدیر آمده، پیامآور آزادی انسان است:
زین سبب پیغمبر با اجتهاد نام خود و ان علی مولا نهاد
گفت هر کس را منم مولا و دوست ابن عم من علی مولای اوست
کیست مولا آنکه آزادت کند بند رقیت ز پایت بر کند
چون به آزادی نبوت هادی است مومنان را ز انبیا آزادی است
ای گروه مومنان شادی کنید همچو سرو و سوسن آزادی کنید
(مثنوی، دفتر ششم، ابیات ۴۵۳۷-۴۵۴۱)
آری! انبیاء (ص) و ائمه(ع) تبعیت محض و بدون تأمل و کورکورانه را طلب نمیکردهاند و البته این بدین معنا نیست که در دین امر خرد گریزی وجود ندارد. رهبران الهی دستورات دینی را میآوردهاند که هیچ یک از آنها خرد ستیز نبودهاند، اما جنبههایی از برخی از آنها خرد گریز بوده است. برای مثال خرد آدمی چه بسا اصل «یاد خدا» و تأثیر آن بر آرامش روح و روان را درک کند و ضرورت آن را دریابد اما شکل و صورت این یاد خدا را رهبران الهی بیان کنند و به انسان بگویند نماز را به این شکل و صورت بخوان. اما این هم اطاعت محض و کورکورانه نیست چرا که اصل یاد خدا با خرد و فطرت او سازگار و هماهنگ است. این هماهنگی و سازگاری با عقل و فطرت در احادیثی مورد تأکید قرار گرفته است. پیامبر اسلام (ص) میفرماید:
«هر حدیثی که از من به شما میرسد اگر موافق حق بود من آن را گفتهام و اگر با حق سازگار نبود من نگفتهام، زیرا من هرگز جز حق نمیگویم» (معنای الاخبار، ص۹۰). و امام باقر (ع) میفرماید: «هر حدیثی که از قول آل محمد(ص) به شما رسید و دلهایتان در برابرش نرم شد و با آن احساس آشنایی کردید آن را بپذیرید و اگر دلهایتان از آن رمید و آن را بیگانه حس کردید آن را به خدا و پیامبر و عالم از خاندان محمد(ص) واگذار کنید» (بحار الانوار، ج۲، ص۱۸۹). امام علی(ع) به هنگام حرکت به سمت بصره برای جنگ نامهای به اهل کوفه مینویسد: «اما بعد! من از این سرزمین و قبیلهام خارج شدم، در حالی که از دو حال خارج نیست: یا ستمکارم و یا مظلوم، یا متجاوزم و یا بر من تجاوز رفته است، لذا من به تمام کسانی که نامهام به آنها میرسد به خاطر خدا تاکید میکنم، فورا به سوی من حرکت کنند تا اگر نیکوکارم یاریم دهند و اگر گناهکارم مانع کار من شوند» (نهج البلاغه، نامه ۵۷).
از این احادیث شریف به روشنی فرمانروایی عقل و خرد و فطرت انسان فهمیده میشود. اما به هر حال قرائتهایی از دین وجود داشته است که در آنها از انسانها اطاعت محض و بیچون و چرا از دیگر انسانها خواسته میشده است. نمونه آن اطاعت از سران کلیسا در مسیحیت است که در قرون وسطا به اوج خود رسیده بود.
این در رابطه با ولایت معصوم بود و اگر ولایت معصوم اینگونه است تکلیف غیر معصوم روشن است. در روزگار ما کسانی اطاعت از ولی فقیه را به اندازهای دیدند که در برخی از مطبوعات آمد که برای مثال «اگر ولی فقیه بگوید ماست سیاه است ما آن را سیاه میبینیم». البته این دیدگاه قابل بحث و طرح نیست. اما دیگرانی هستند که دیدگاه ولی فقیه را فوق قانون و فوق رأی و نظر ملت میدانند و البته ایشان به کلمه «ولایت مطلقه» که حضرت امام (ره) به کار بردند، استناد میکنند. در پاسخ اینان باید متذکر شویم که «ولایت فقیه» در قانون اساسیای آمده که اعتبار خود آن با رأی ملت است. علاوه بر این در خود این قانون اساسی آمده است که ولی فقیه با رای مردم، مستقیم یا غیر مسقتیم، انتخاب میشود و بنابراین در صورتی که احراز شود که مردم کسی را به عنوان ولی فقیه قبول ندارند از این مقام منعزل می شود. اما در رابطه با «ولایت مطلقه فقیه» باید یادآور شوم که در زمان امام(ره) بحث این بود که آیا ولایت فقیه در محدوده احکام اولیه اسلام است یا اینکه ولی فقیه، یا به تعبیر دقیقتر، نظام اسلامی، میتواند به حکم مصلحت در مواردی از احکام اولیه دست بر دارد و سراغ احکام ثانویه برود؟ آیا، برای مثال، نظام اسلامی در صورت لزوم میتواند برای احداث خیابان، مسجدی را خراب کند؟ سخن حضرت امام(ره) این بود که روشن و بدیهی است که نظام این اختیار را دارد و ولایت فقیه مقید به احکام اولیه نیست و مطلق است. جالب این است که کسانی که آن روز با سخن امام مخالف بودند، امروز ولی فقیه را فراتر از قانون میدانند. به هر حال این سخن و اعتقاد بیپایه است و با عقل و منطق سازگاری ندارد و لازمه آن حکومت استبدادی به نام دین است.
همان طور که بیان شد اطاعت محض و کورکورانه حتی نسبت به ولی معصوم ناروا است تا چه رسد به غیر معصوم. اطاعت از ولی فقیه در همان حد و اندازه ای است که در قانون اساسی آمده است.
منبع: وبلاگ نویسنده
* استاد دانشگاه مفید و عضو مجمع مدرسین و محققین قم
منبع : كلمه
لينك در كلمه : http://www.kaleme.com/1389/09/03/klm-38968
0 نظر:
ارسال یک نظر
پيشاپيش از نظر شما متشكريم ؛ حتي اگر مخالف ما هستين !