متن / برگی از تاریخ سوء استفاده از دین

برگی از تاریخ سوء استفاده از دین


چکیده : با نام دین می‌توان جنایت و سفاکی کرد. دین و قانون را می‌توان به گونه‌ای تفسیر کرد که مطابق میل باشد. می‌توان یک بار شکنجه را به یک بار برای هر بازپرسی تفسیر کرد و منع خونریزی را به جواز سوزاندن زنده در آتش تفسیر کرد. به هر حال نام دین و شعار دین کفایت نمی‌کند چرا که ممکن است به نام دین و با همین شعار جنایاتی هولناک صورت گیرد، که البته نتیجه آن نفرت از دین ودشمنی با آن است. امروزه عموم مسیحیان از اعمالی که در قرون وسطا رخ داده بیزارند و آنها را محکوم می‌کنند، اما راهی برای التیام زخم‌های عمیقی که بر پیکر دین وارد شده و بیزاری‌هایی که نسبت به آن ایجاد شده، وجود ندارد. انسان‌های همان زمان وظیفه داشته‌اند که جلو این اعمال را بگیرند.



عبدالرحیم سلیمانی اردستانی *

از آنجا که دین عنصری لطیف است و با درون انسان‌ها سروکار دارد، در طول تاریخ مورد توجه قدرت پرستان بوده و از آن سوء استفاده‌های زیادی شده است. علاوه بر این کم نبوده‌اند جاهلانی که با روشی بسیار نامناسب و نفرت‌انگیز در پی اشاعه دین و دفاع از آن بر آمده‌اند. به هر حال در هر دو صورت ‌از لطافت و ظرافت آن کاسته شده به گونه‌ای که تاثیرگذاری خود را از دست داده و دیگر نتوانسته است اقلیم وجود انسان‌ها را فتح و بر قلوب آنان حکومت کند و به تعبیر امیر مومنان پوستین وارونه‌ای شده است که هم بدن را گرم نمی‌کند و هم ظاهری هراس انگیز دارد (نهج‌،خ۱۰۸).

نمونه این تغییر چهره دین را در قرون وسطای مسیحی می‌توان دید. در این دوره از دین چنان سوء استفاده شد، و از دین چنان بد دفاع شد که پس از این دوره، تاریخ بشر شاهد چندین قرن دین ستیزی و دین گریزی فراگیر بود و هنوز این زخم عمیق بر پیکر دین در غرب التیام نیافته است. این یک قانون و قاعدة همه جایی در تاریخ دینداری بشر بوده است که بد دینی به بی دینی و دشمنی با دین می‌انجامیده است. مطالعة برگی از تاریخ این دوره نشان می دهد که چگونه دینی که مؤسس آن همه دین و پیام آن را «عشق به خدا و عشق به هم نوع» می‌خواند (انجیل متی، ۳۷:۳۲ -۴۰) به موجودی بی‌رحم و بی‌منطق تبدیل می‌شود.

این برگ تاریخ درباره تفتیش عقاید در قرون وسطا و چگونگی برخورد با دگراندیشان است:

«بعد از ۱۲۲۷، گریگوریوس و جانشینانش، شمار دم افزونی از ‌«بازپرسان» مخصوص را به اطراف و اکناف گسیل داشتند تا به تعقیب بدعتگذاران مشغول باشند. گریگوریوس برای این امر خطیر اعزام افراد فرقه‌های جدید فقرای مسیحی را مرجح می‌شمرد…. عده رهبانان فرقه دومینیکیان که به این کار گماشته شده بودند آن قدر زیاد بود که عوام به شوخی، با تحریف نامشان، آنها را «سگان شکاری خدا» می‌خواندند. اکثر آنها در اخلاقیات بسیار سختگیر بودند، لکن تعداد کمی از آنان از فضیلت ترحم بهره‌ای داشتند. این جماعت خود را قضاتی نمی‌دانستند که کارشان در عین بی‌طرفی بخش و تفکیک ادله و براهین باشد، بلکه خود را مبارزانی در تعقیب دشمنان مسیح می‌شمردند. برخی از آنان افرادی محتاط و تابع اوامر وجدان و بعضی دیگر مردمان خونخواری بودند که از آزار همنوعان خویش لذت می‌بردند… (ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج۴، ص۱۰۴۸).

در فرمانی که در سال ۱۲۸۰م از جانب (پاپ) نیکولاوس سوم صادر شده، آمده است: «بدین وسیله، ما عموم بدعتگذاران… را تکفیر و لعنت می‌کنیم. هنگامی که اینگونه افراد از طرف کلیسا محکوم شوند، باید آنها را به قاضی حکومتی بسپارند… اگر کسی بعد از بازداشت توبه کند… باید او را مادام العمر زندانی سازند… کلیه افرادی که به مردمان بدعتگذار پناه دهند، یا از آنها دفاع یا به آنها کمک کنند، باید به عنوان بدعتگذار تکفیر و لعنت شوند… کسانی که مظنون به بدعتگذاری هستند، چنانچه نتوانند بی‌گناهی خود را ثابت کنند، تکفیر و لعنت خواهند شد. اگر طوق تکفیر و لعنت به مدت یکسال بر گردن آنها بماند، بدعتگذار تلقی می‌شوند و به مجازات مقرر خواهند رسید. این قبیل افراد را هیچ گونه حق فرجام خواهی نخواهد بود… هر کس ایشان را طبق شعایر مسیحی اجازة کفن و دفن دهد، محکوم به تکفیر خواهد شد، تا آنکه به خوبی رضایت خاطر کلیسا را جلب کند. چنین کسی مورد بخشایش قرار نخواهد گرفت، مگر آنکه با دست خویش اجساد به گور سپرده شدة آن مردگان را از زیر خاک بیرون آورد و به دور افکند…. ما عموم افراد غیر روحانی را از بحث درباره مسائل مربوط به آیین کاتولیک باز می‌داریم؛ و اگر کسی از این فرمان تخلف ورزد، او را تکفیر خواهیم کرد. هر کس از وجود بدعتگذاران یا اشخاصی که در خفا محافلی تشکیل می‌دهند، یا کسانی که از همه جهات پیرو اصول و عقاید صحیح آیین کاتولیک نیستند، آگاهی داشته باشند باید این مطالب را… به اطلاع اسقف یا بازپرس روحانی برسانند. اگر شخصی از انجام این تکلیف سرپیچی کند، تکفیر خواهد شد… ما بدین وسیله کلیه این قبیل افراد را برای همیشه از عوایدشان محروم می‌سازیم (همان، ص۱۰۴۹).

درباره شکنجه برای گرفتن اقرار آمده است:

«در محاکم اسقفی، و در طی بیست ساله اول تفتیش افکار، از شکنجه هیچ استفاده‌ای نمی‌شد، لکن (پاپ)اینوکنتیوس چهارم مقرر داشت که هر جا قضات تقصیر شخص متهم را مسلم بدانند، می‌توانند متهم را مورد شکنجه قرار دهند. جانشینان اینوکنتیوس همگی به استفاده از این وسیله نظر موافق نشان دادند. پاپ‌ها توصیه کردند که در امر تفتیش افکار، توسل به شکنجه باید آخرین حربه باشد، فقط یک بار از آن استفاده شود. بازپرسان عبارت «فقط یک بار» را چنین تفسیر می‌کردند که غرض از آن یک بار شکنجه‌ برای هر نوبت بازپرسی است. گاهی آنها برای ادامه بازپرسی شکنجه را متوقف می‌کردند، سپس خود را مجاز می‌دانستند که شکنجه را از نو آغاز کنند. … معمولا در این قبیل موارد، شکنجه عبارت بود از شلاق زدن متهمان، سوزاندن، کشیدن جوارح از اطراف، یا حبس مجرد در سیاهچال‌های تنگ و تاریک. پاهای متهم را ممکن بود بآهستگی بر روی زغال‌های سوزان بریان کنند… بعضی اوقات، خوراک شخص زندانی را به عمد آن قدر محدود می‌کردند تا جسم و اراده‌اش ضعیف و مستعد چنان شکنجه‌هایی روحی شود که گاهی تصور کند بر وی رحمت خواهند کرد، گناهانش را عفو خواهند کرد… (همان، ص۱۰۵۰-۱۰۵۱).

در رابطه با قتل و خون ریزی آمده است:

«شعار کهنسال کلیسا این جمله بود: «کلیسا از خون اجتناب می‌ورزد»؛ برای عموم روحانیان ریختن خون ممنوع بود. بنابراین وقتی کلیسا مقصرانی را که محکوم ساخته بود تحویل ارتش غیر روحانی می‌داد، در واقع عمل خودش را منحصر به این می‌کرد که از حکومت می‌خواست «مجازات مقرر» را درباره محکومان مجری دارد، و ضمنا نصیحت می‌کرد که از «هر نوع خونریزی و هرگونه خطر مرگ» خودداری ورزند. بعد از گرگوریوس نهم، حکومت و کلیسا هر دو توافق نظر حاصل کردند که این توصیه را مقامات حکومتی نباید لفظ به لفظ معنی کنند، و غرض کلیسا این بود که خون ریخته نشود، لذا مجاز بودند که مقصران را زنده در آتش بسوزانند» (همان، ص۱۰۵۲).

آری، با نام دین می‌توان جنایت و سفاکی کرد. دین و قانون را می‌توان به گونه‌ای تفسیر کرد که مطابق میل باشد. می‌توان یک بار شکنجه را به یک بار برای هر بازپرسی تفسیر کرد و منع خونریزی را به جواز سوزاندن زنده در آتش تفسیر کرد. به هر حال نام دین و شعار دین کفایت نمی‌کند چرا که ممکن است به نام دین و با همین شعار جنایاتی هولناک صورت گیرد، که البته نتیجه آن نفرت از دین ودشمنی با آن است. امروزه عموم مسیحیان از اعمالی که در قرون وسطا رخ داده بیزارند و آنها را محکوم می‌کنند، اما راهی برای التیام زخم‌های عمیقی که بر پیکر دین وارد شده و بیزاری‌هایی که نسبت به آن ایجاد شده، وجود ندارد. انسان‌های همان زمان وظیفه داشته‌اند که جلو این اعمال را بگیرند. جلوگیری از اعمال ناروا وظیفه عموم مؤمنان است، چنان که خداوند می‌فرماید: «باید از میان شما گروهی باشند که به خیر دعوت کنند و امر به معروف کنند و نهی از منکر کنند، اینان رستگارانند» (آل عمران، ۱۰۴).

و امام باقر(ع) می‌فرماید: «امر به معروف و نهی از منکر راه پیامبران است و شیوه نیکوکاران. فریضه بزرگی است که دیگر فرایض به واسطه آن برپا می‌شود و راهها امن می‌گردد و درآمدها حلال می شود و حقوق و اموال به زور گرفته شده به صاحبانش برمی‌گردد و زمین آبادان می‌شود و …» (الکافی، ج۵، ص۵۶).

آری، وظیفه همگان است که در مقابل فسادها و تباهی‌ها و سوء استفاده‌های از دین بایستند، اما عالمان دین در این رابطه وظیفه سنگین‌تری بر دوش دارند.

پیامبر اسلام(ص) می‌فرماید:

«اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله» هرگاه بدعتها در امت من نمایان شود عالم باید علم خود را آشکار کند و هر کس چنین نکند لعنت خدا بر او باد (کافی، ج۱، ص۵۴).

منبع: وبلاگ نویسنده

* استاد دانشگاه مفید و عضو مجمع مدرسین و محققین قم




منبع : كلمه
لينك در كلمه : http://www.kaleme.com/1389/09/01/klm-38775

0 نظر:

ارسال یک نظر

پيشاپيش از نظر شما متشكريم ؛ حتي اگر مخالف ما هستين !