خبر / مهندس سحابی: جسارت، آزادگی و وسعت مشرب آیت الله منتظری را کمتر فقیهی داشت

مهندس سحابی: جسارت، آزادگی و وسعت مشرب آیت الله منتظری را کمتر فقیهی داشت
عبدالرحیم رضوانی

مهندس

جرس: مهندس عزت الله سحابی تاریخ آشنایی خود را با آیت الله منتظری بالغ بر 45 سال می داند و می گوید از سال 44-45 با ایشان آشنا شدم. وی با طرح این مسئله که دلیل خصومت فراوان نسبت به آیت الله منتظری را متوجه نمی شود، می گوید:"این مسئله را من نمی فهمم چرا نسبت به آقای منتظری این قدر خصومت به خرج داده می شود،اگر اختلاف نظر است خیلی از همین مراجع موجود،مراجع حی و حاضر اختلاف نظر دارند اما با هیچکدامشان رفتاری که با آقای منتظری شد، صورت نگرفت؛ یا آن اهانتهایی که به ایشان در سال 76 شد.خوب من شاهد بودم رفتار بسیار بدی با ایشان شد که حتی می خواستند به ایشان طناب ببندند و از خانه بیرون بکشند بعد دیدم آقای خامنه ای برای بسیجیان صحبت می کردند و می گفتند از این به بعد دیگر برخوردها را برعهده قانون و دادگاه بگذارید، می خواستند این مرجع دادگاهی بشود."



وی در بخش دیگری از سخنانش به نقل از شهید مطهری می گوید: " من معتقدم که بعد از شیخ طوسی اصلا اجتهاد در فقهای ما نبوده ولی به نظر من آقای منتظری این سد را شکست یعنی اجتهاد کرد."



سحابی در ادامه در رابطه با چگونگی طرح بحث ولایت فقیه در مجلس خبرگان می گوید: "هم شاگردان دست اول امام مثل مرحوم شهید بهشتی که در شورای انقلاب بودند اعتقادی به ولایت فقیه نداشتند، آقای هاشمی اعتقاد نداشت، آقای باهنر و آقای موسوی اردبیلی هم اعتقادی نداشتند،خود امام هم مصلحت نمی دانست که آن موقع ولی فقیه را بیاورد در قانون اساسی. آنهایی که سیاسی بودند و مذهبی هم نبودند آمدند و کاسه داغتر از آش شدند آنها منظور سیاسی دیگری داشتند و هیچ منظور مذهبی نبود بنابراین طرح ولایت فقیه در مجلس توسط آنها بود. جو هم یک جوری بود که هیچ کس نمی توانست مخالفت کند...اکثر علما مخالف بودند ولی همین آقای آیت و دیگران، چنان جوی ساخته بودند که کسی جرات مخالفت نداشت..."

متن کامل گفتگوی جرس با مهندس سحابی به مناسبت اولین سالگرد ارتحال آیت الله منتظری در پی می آید:



سال 88 سال پر فراز و نشیبی بود. سرعت وقوع حوادث چنان بالا بود که گاه دنبال کردن آنها نیز مشکل بود.یکی از این حوادث رحلت آیت الله منتظری بود شخصی که در مدت 6 ماه ابتدایی جنبش سبز به عنوان پدر معنوی جنبش سبز شناخته شد. ولی مشیت الهی بر آن قرار گرفت که جنبش سبز از همراهی ایشان محروم باشد. جنبش سبز نیز با وداعی با شکوه و با عظمت علاقه خود را به ایشان نشان دادند. متاسفانه عده ای بجای اینکه ازاین واقعیات درس بگیرند و در رفتار گذشته خود تجدید نظر کنند بر تکرار بد تر از گذشته خود اصرار ورزیدند و حتی بعد از رحلت آیت الله منتظری احترام بیت ایشان را حفظ نکردند و بیت ایشان را بحکم دادگاه ویژه و با یک یورش بستند. آیا چنین رفتاری نمونه تاریخی دارد؟



این رفتاری که می کنند مثلا بیت ایشان را بستند و حمله کردند و تخریب کردند کاری غیر عادی است در حالی که سنت حوزه این بود،مراجعی که فوت می کردند بیتشان برقرار بود چون هنوز عده ای از مقلدان شان بر تقلید از میت باقی بودند سوال داشتند یا وجوهاتی می دادند این مرسوم بود. مرحوم آقای بروجردی سال 40 فوت کردند الان نزدیک به پنجاه سال و بیتشان هست ولی بیت ایشان را بستند این کارها بسیار غیر عادی است. این مسئله را من نمی فهمم چرا نسبت به آقای منتظری این قدر خصومت به خرج داده می شود،اگر اختلاف نظر است خیلی از همین مراجع موجود،مراجع حی و حاضر اختلاف نظر دارند اما با هیچکدامشان رفتاری که با آقای منتظری شد، صورت نگرفت؛ یا آن اهانتهایی که به ایشان در سال 76 شد.خوب من شاهد بودم رفتار بسیار بدی با ایشان شد که حتی می خواستند به ایشان طناب ببندند و از خانه بیرون بکشند بعد دیدم آقای خامنه ای برای بسیجیان صحبت می کردند و می گفتند از این به بعد دیگر برخوردها را برعهده قانون و دادگاه بگذارید می خواستند این مرجع دادگاهی بشود. بعد مخصوصا این لغت را بکار بردند که این بیچاره مفلوک. خوب چه کرده آقای منتظری، انتقادی از اوضاع کرده بود، مگر آن سخنرانی سیزده رجب چه بود انتقاد از اوضاع بود.انتقاد زیر مجموعه ای از امر به معروف و نهی از منکر است خود حضرت علی در آن خطبه 207 می فرماید "... پس از حقگویی یا مشورت بعدل خودداری ننمائید زیرا من برتر نیستم از اینکه خطا کنم و از آن در کار خویش ایمن نمی باشم مگر آنکه خدا از نفس من کفایت کند آنرا که او به آن از من مالکتر است...". حضرت علی امام معصوم است و دارد چنین حرفی را میزند حالا فرضاً آقای منتظری انتقادی کردند خوب یک انتقاد جزء اجزاء امر به معروف و نهی از منکراست. نمی دانم چرا اینقدر خصومت هست واقعاً حقیقتش را نمی فهمم حالا به هر صورت ایشان از دار دنیا رفته و بالا خره قیامتی هم هست وفقط خداوند است که می تواند بین اختلاف مردم قضاوت کند.



وقتی آقای خامنه ای رهبر شدند آقای منتظری پیام تبریک فرستادند وقتی مادرشان فوت شدند پیام تسلیت فرستادند.



خدا شاهد است که من همین اواخر نزدیکهای انتخابات 88 رفتم خدمت ایشان حتی یک کلمه گله هم از آقای خامنه ای نمی کرد. این آدم این جوری بود سینه ای بی کینه و درون صافی داشت.



آشنایی شما با آقای منتظری به چه سالی بر می گردد؟



آشنایی ما با ایشان از سال 44-45 است. خوب آن موقعی که ما زندان بودیم آقای منتظری و برخی از علمای قم از ما حمایت می کردند.یک مدتی هم ایشان زندان بودند که من خودم زندان نبودم ولی دوستان ما مرحوم آقای علی بابایی و شیبانی بودند خیلی با ایشان روابط حسنه ای داشتند.من و مرحوم شهید محمد منتظری هم بند بودیم با ایشان بحث زیاد داشتیم روی مسائل اقتصادی هم بحث می کردیم.ایشان نقل می کردند که درس و بحث آقای منتظری بر خلاف خیلی های دیگر، باز بود و طلاب می توانستند همه نوع سوالی مطرح کنند. در سالهای نزدیک به انقلاب، علما در بند خاصی بودند و آقای منتظری و آقای طالقانی هم بودند علمای دیگر مخصوصا مرحوم ربانی شیرازی و یکسری دیگر با آقای طالقانی مشکل داشتند و پای تفسیرش هم نمی رفتند ولی آقای منتظری می رفت رفتارش با آقای طالقانی حسنه بود خوب هر دو موید همدیگر بودند.



گویا آقای ربانی شیرازی با مجاهدین نیز مشکل داشتند.



بله این جوری بود. آقای طالقانی هم با مجاهدین مارکسیست شده مشکل داشتند.اصلا مجاهدین مارکسیست شده بکل مردود بودند، اصلا همان ها آقای طالقانی را به زندان کشاندند همان وحید افراخته. لیکن ایشون می گفتند با مجاهدین مسلمان مانده باید یک برخورد عاقلانه بکنیم نه یک برخورد توام با کینه. واقعاً اینجوری نبود که آقای طالقانی طرفدار مجاهدین باشد. حالا این معترضه است در سالهای بعد از انقلاب در همان ابتدا هنوز مجاهدین مطرود نبودند با همین مرحوم بهشتی و آقای خامنه ای روابط داشتند می آمدند و می رفتند حتی از کارهای ارتشی ها اطلاعات می دادند بعد بحث شد که آیا نماینده ای از مجاهدین در شورای انقلاب باشد یا نباشد،من این را مطرح کردم،نمی گفتم که باشند ولی می گفتم که شورای انقلاب به اصطلاح اعتبار ذاتی ندارد اعتبار تبعی دارد،چون اعضای آن را امام خمینی منصوب کردند اعتباری دارد و اکنون شورای انقلاب مسئول اداره کشور است و باید اعتبارش ذاتی بشود و اعتبارش وقتی ذاتی می شود که اعضای شورای انقلاب در واقع نمایندگی از طبقات مردم داشته باشند.این بحث را من مطرح کرده بودم از جمله بحث شد بر سر اینکه چه کسانی و به عنوان نمایندگان چه گروههایی. چند نفر اضافه شدند مثلا همین آقای میر حسین موسوی به عنوان نماینده یک قشر روشنفکر مذهبی یا اون آقای احمد جلالی که توی صدا و سیما بود اون موقع نماینده ایران در یونسکو بود و آقای دکتر پیمان هم بود اینها اضافه شدند غیر از آنهایی که خود امام منصوب کردند. بعد که صحبت مجاهدین شد خدا می داند آقای طالقانی هم رای داد که نشود یعنی آقای طالقانی هم موافق این که مجاهدین بیایند شورای انقلاب نبود.منظورم این است که طرفداری آقای طالقانی از مجاهدین این جوری نبود که چشم بسته طرفدارشان باشد. مواظب خطراتشان هم بود حالا این معترضه بود و به بحث ما مربوط نمی شد. روابط آقای منتظری و آقای طالقانی بسیار حسنه بود من خاطرم هست در همان ایام مجلس خبرگان آقای منتظری رئیس مجلس خبرگان بود یک روز من و آقای طالقانی باهم داشتیم می رفتیم در کوریدور مجلس آقای منتظری به آقای طالقانی گفتند شما به این محمد کمی نصیحت کنید حرف شما را می شنوند آقای منتظری مثل آینه صاف بود ظاهر و باطنش یکی بود،هیچ غرض ومرض و خصومت و حسادت و رقابتی نداشت یا مثلا رعایت شئونات را بکند که بگوید حالا من در معرض مرجعیت هستم و بخواهد از آقای طالقانی فاصله بگیرد خیلی خودمانی با خود من خدا می داند – هنگامی که اصل ولایت فقیه تصویب شد من به مجلس خبرگان نمی رفتم- ایشان شخصا دو مرتبه زنگ زده بود خانه ما که من از ایشان خجالت می کشیدم.این نشان از صفای باطن و شفافیت ایشان می کند این خصوصیت اخلاقیش بود به همین جهت ارادت من هم به ایشان زیاد بود و خیلی هم ایشان به ما محبت داشت خیلی وقتها در غیاب بنده از من تعریف می کردند.



شما یک بحث معترضه ای را مطرح کردید من یاد یک بحثی که در قبل از انقلاب در زندان در بند روحانیون مطرح شد افتادم و آن این بود که یک اعلامیه ای در زندان اوین به عنوان نجاست کمونیستها در آمد چرا چنین چیزی از جانب آقای منتظری و آقای طالقانی و دیگران صادر شد؟



این مسئله پاکی و نجسی کفار از قدیم در فقه مطرح بوده است، در زندان هم این بحث بود که آیا می توانیم با کمونیستها که خدا پرست نیستند هم غذا بشویم یا نه ؟ خوب یک عده ای اعتراض داشتند که چرا مجاهدین با کمونیستها هم سفره یا به قول خودشان متحد استراتژیک شدند.این حرفی است که ممکن است امروز هم باشد منتها حرف آقای طالقانی این بود که در مسئله نجس و پاکی مسئله نجس و پاکی ذاتی نیست آقای طالقانی می گفت ما باید در روابطمان با کمونیستها مواظب باشیم. مرحوم جعفری تبریزی رحمه الله علیه در بحث خود برای انجمن اسلامی مهندسین می گفتند که آیه قرآن می فرماید انما المشرکین نَجَسٌ. نجَس با نجِس فرق دارد.نجس با فتح جیم یعنی تحت تاثیر آنها نباشید.



آقای منتظری در کتاب خاطرات خود منکر بیانیه ای کتبی در این زمینه می شوند و می گویند این صرفا قراری بین هفت نفر روحانی دربند بوده است. ایشان مهمترین علت آن را هم عدم رعایت نجس و پاکی از جانب کمونیست ها می دانند...



از این موضوع خارج شویم... بعد از پیروزی انقلاب ابتدا یک پیش نویس قانون اساسی نوشته شد که در آن صحبتی از ولایت فقیه نبود.ولی بعد که خبرگان قانون اساسی تشکیل شد در آنجا بحث ولایت فقیه مطرح شد و آقای منتظری از پایه گذاران آن بودند البته نه به شکلی که امروز هست.



بله من در مورد این، توضیح می دهم من یک مصاحبه ای در سال 78 با روزنامه صبح امروز کرده بودم و آنجا گفته بودم مسئله ولایت فقیه را آیت و دکتر یقایی به جمهوری اسلامی القا کردند. آقای منتظری البته نه بطور مستقیم ولی توسط شاگردانشان مثل آقای ایازی به من گفتند نه چنین چیزی نیست و من از قدیم به این موضوع اعتقاد داشتم.من برای ایشان پیغام دادم که بله من می دانستم شما از زمان آیت الله بروجردی طرفدار ولایت فقیه بودید ولی این که ولایت فقیه بیاید در قانون اساسی که می خواهد یک کشوری متکثر را اداره کند باید رعایت همه بشود مسئله دیگری است. من گفتم اینکه ولایت فقیه بیاید در قانون اساسی اصرار آیت و بقایی بود.

البته بعدها نظر آقای منتظری عوض شد و ایشون حالا معتقد شدند به نظارت فقیه.خوب این یک نوع تحول بود.واقع گرایی آقای منتظری بود که مشاهده کرد ولایت فقیهی که عملا مرادف با حاکمیت روحانیت است و اینکه روحانیت بخواهد در همه امور دخالت کند مملکت دچار آشوب می شود ایشان عقب نشستند و گفتند ولایت فقط نظارت.و بعدها ایشان گفتند دیگر نظارت هم نباشد. خود آیت برای من تعریف کرد که با اسرافیلیان رفتند پیش آقای منتظری و گفتند آقای منتظری مردم برای چی انقلاب کردند،آقای منتظری مثلا گفتند برای ولایت فقیه،اینها گفتند پس خوب ولایت فقیه در این قانون کجاست؟ آقای منتظری هم همان شب که 18 تیر سال 58 بود و یک ماه و ده روز مانده بود به افتتاح مجلس خبرگان آن را در مطبوعات منعکس کردند. حالا این گذشت بعدها آقای منتظری گفتند منظور ما این نبود که ولایت فقیه بیاید در قانون اساسی و اصرار آنها بود که چنین کاری بشود. من شاهدم خود امام خمینی است.امام خمینی خودشان واضع نظریه ولایت فقیه هستند و خیلی هم جدی طرفدارش بودند. ولی من اینجا مدرکش را دارم قانون اساسی که از دولت موقت به صورت لایحه آمد شورای انقلاب، در شورای انقلاب تقریبا یک ماه رویش کار شد تغییراتی مهم بهش دادند و این تغییرات بیشتر هم از جهت اقتصادی بود.آقای بهشتی در شورای انقلاب یک نحو غلبه فکری داشت و آنوقت افرادی مثل مرحوم باهنر تابع آقای بهشتی بودند آقای اردبیلی هم تابع نبود ولی نظرش موافق آقای بهشتی بود و نظرشان نسبت به مسائل اقتصادی چپ بود برای همین، قانون اساسی که توسط شورای انقلاب تصویب شد نسبت به لایحه ای که دولت آورده بود چپتر بود. بعد با نظر خود آقای بهشتی در شرایط رییس جمهور آوردند که هر ایرانی مسلمان نه مرد گفتند و نه شیعه، در مورد نخست وزیر هم همینجور.ما گفتیم آقای بهشتی براش حرف درمی آید آقای بهشتی به خود من گفت که ما مدرک داریم که زن قاضی هم می تواند بشود مدرک تاریخی و شرعی داریم. بعد که قانون اساسی در شورای انقلاب تدوین شد فرستادیم خدمت امام. ایشون گفتند خدمت سایرین آقایان هم بفرستید. برای آقایان گلپایگانی و مرعشی و شریعتمداری فرستادیم،اونها زود جوابشان را فرستادند. آقای گلپایگانی خیلی روی شیعه و سنی حساس بودند و گفته بودند باید شرط شیعه بودن در شرایط رییس جمهور قید شود. در آن قانون اساسی اصلا اسمی از ولایت فقیه نبود.امام هم بر آن نسخه قانون که شورای انقلاب خدمتشان فرستادند حاشیه نوشتند بعضی جاها ابرو باز کرده بودند و اکثرا نوشته بودند بر طبق موازین اسلام. من اینجا عین خط امام را دارم،ایشان اصلا نگفتند که چرا در این قانون اسمی از ولایت فقیه نیست،یعنی امام هم که خودش واضع ولایت فقیه بود آن موقع مصلحت نمی دید که این بیاید در قانون اساسی چرا؟ برای اینکه امام خیلی به وحدت کلمه اعتقاد داشت و در سخنرانیهایش هم می گفت، و می دید که اگر بخواهد ولایت را در قانون بیاورد وحدت کلمه تحت الشعاع قرار می گیرد صرف نظر از روشنفکران مذهبی، در همین حوزه بسیاری با ولایت فقیه مخالفند. خوب امام می دید که اگر ولایت فقیه بیاید در قانون اساسی ضد وحدت کلمه می شود و امام نسبت به این چیزها مراقب بود



آقای منتظری هم در خاطراتشان می گویند در پیش نویس قانون اساسی اصلا صحبتی از ولایت فقیه نبود و امام هم نسبت به این موضوع اعتراضی نکردند.



در مجلس خبرگان ابتدا مرحوم آقای صدوقی بحث را مطرح کرد و به دنبال ایشان آیت و جلال الدین فارسی بلند شدند و حمایت کردند. منظورم این است که هم شاگردان دست اول امام مثل مرحوم شهید بهشتی که در شورای انقلاب بودند اعتقادی به ولایت فقیه نداشتند آقای هاشمی اعتقاد نداشت آقای باهنر و آقای موسوی اردبیلی هم اعتقادی نداشتند،خود امام هم مصلحت نمی دانست که آن موقع ولی فقیه را بیاورد در قانون اساسی. آنهایی که سیاسی بودند و مذهبی هم نبودند آمدند و کاسه داغتر از آش شدند آنها منظور سیاسی دیگری داشتند و هیچ منظور مذهبی نبود بنابراین طرح ولایت فقیه در مجلس توسط آنها بود. جو هم یک جوری بود که هیچ کس نمی توانست مخالفت کند فقط من آن موقع یک کمی جسور تر بودم. مثلا یکی از این آقایان کنار من نشسته بود و به من راهنمایی کرد که این را بگو و آن را نگو و اینجوری با ولایت فقیه مخالفت کن یعنی من را راهنمایی می کرد که چگونه با ولایت فقیه مخالفت کنم،ولی هنگامی که قرار شد رای گیری صورت گیرد این آقا از ترس بلند شد و رای مثبت داد. مرحوم آقای انگجی را من از زمان آقای مصدق می شناختم مخالف بود ولی بلند شد و رای داد.مرحوم آقای شیخ مرتضی حائری برادر بزرگتر آقا مهدی حائری که ایشان قریب به مرجعیت بود،آقای طالقانی و آقای مطهری در زمان قبل از انقلاب وقتی می رفتند قم اغلب می رفتند منزل ایشان،در ضمن ایشان پدر زن آقا مصطفی و وصی آقای خمینی هم بودند و خیلی مورد احترام آقای خمینی بودند،با این اصل مخالف بودند. اکثر علما مخالف بودند ولی همین آقای آیت و دیگران، چنان جوی ساخته بودند که کسی جرات مخالفت نداشت. منظور من این است که آقای منتظری که ولایت فقیه را مطرح کرد بعدها خودش در عمل دید که حضور ولی فقیه در اجرائیات متضمن یک نوع فسادهایی در جامعه است من این را توضیحا بیان می کنم چرا فساد؟ من آن سالی که با ولایت فقیه مخالفت کردم در شب هفت آقای طالقانی در پارک خزانه یک صحبتی کردم،گفتم که چون حضرت آقای منتظری رییس مجلس خبرگان در خارج از مجلس خبرگان درباره ولایت فقیه صحبت کردند من هم به خودم جسارت می دهم و اشاره ای می کنم. ولایت فقیه کشور را دچار دوگانگی می کند چرا؟ چون اگر ما کشور را یک سیستم تصور کنیم در این سیستم نمی تواند دو نظم حاکم باشد،اینکه خدا می فرماید اگر در عالم دو خدا یا چند خدا وجود می داشت فساد می شد، چون هر کدام حتی با عدم سوء نیت مطابق نظر خودش می خواست عمل کند. در آن بحثم گفتم در بحثهای علمی امروز هم هست که سیستمها نمی توانند دارای دو نظام باشد اگر سیستمی دچار دو نظام باشد حرکت سیستم حرکت آنتروپیک می شود یعنی حرکت رو به زوال می شود.حرف من این بود که صرف نظر از این که ما با بحث ولایت فقیه موافق باشیم یا نباشیم اگر ولایت فقیه را بیاوریم داخل قانون اساسی، کشور دارای دو حکومت می شود یک حکومت تابع نظام قانونی و مجلس و قوه قضائیه و قوه مجریه و یک نظم دیگری که تابع این سه تا نیست لذا تناقض و تزاحم پیدا می شود. وقتی هم سیستم دچار تزاحم می شود روند یک روند آنتروپیک می شود یعنی افزایش بی نظمی و می رود رو به فرو پاشی.ما این را آنجا گفتیم بعد یک سر و صدایی پیدا شد. ما با توصیه دوستان رفتیم خدمت امام، در خدمت امام همین استدلال را گفتم. امام گفتند خوب حالا می گویی باید چه کار کرد،گفتم در قوه مقننه شورای نگهبان مواظب است که مصوبات مجلس خلاف اسلام و شرع نشود اما در اجرائیات وقتی که انتخابات ریاست جمهوری می شود مثلا وقتی 15 نفر اعلام آمادگی می کنند از بین آنها شما تعدادی را که به آنها اعتماد دارید تایید می کنید و بعد انتخاب را می گذارید به عهده رای مردم،بعد سیستمی که رییس جمهور آن مورد تایید شما هم هست وبا رای مردم انتخاب شده شرعی است بنابراین شمایی که ولی فقیه هستید دیگر در آن دخالت نمی کنید برای چی ؟ برای اینکه مملکت دو نظامی نشود و شما دیگر در اجرائیات دخالت نمی کنید. خدا شاهد است که آقای خمینی با دو انگشتش به من اشاره کرد و گفت این ولایت فقیه است. من می گویم ولایت فقیه صرفنظر از دلایل شرعیش در عمل کشور را دو نظامی می کند کما اینکه اکنون هم این کار را کرده. خوب آقای منتظری هم از آنجایی که آدم سالمی بود مشاهده کرد که بعد از انقلاب و بخصوص بعد از فوت آقای خمینی چه روندی پیدا کرد. یک نظام قانونی مبتنی بر رای اکثریت داشتیم و یک نظام آقای خامنه ای،اختلاف پیدا می شد خوب این اختلاف هم منجر به سقوط کشور می شد، کشوری که نظامش برقرار نمی شد دولت هیچ وقت اقتدار واقعی پیدا نمی کرد. شما اینجور نگاه نکنید که دولت مخالفان خود را سرکوب می کند و اقتدار دارد ولی بر اعضای خودش نفوذ ندارد، هر رئیس اداره ای مطابق میل خودش رفتار می کند این اقتدار نیست.



یک حسنی که آقای منتظری داشتند این بود که ایشان بعد از تصویب ولایت فقیه در قانون آن را رها نکردند و طی چهار سال به تدریس آن در حوزه پرداختند و اتفاقا عمده ترین تغییر در نظرشان مربوط است به همان سال های 62-63. در ضمن درس به نقد نظر خود در زمان مجلس خبر گان می پردازند که در کتاب مبانی فقهی حکومت اسلامی ایشان آمده است. ایشان می گویند در آن زمان قائل به نصب عام فقها بودند ولی با بررسی بیشتر به نتیجه رسیده اند که کلیه نظریات مربوط به نظریه نصب عام اصلا در مقام ثبوت دارای مشکل هستند. نظر آقای خمینی و آقای بروجردی را نقد می کنند و در ادامه 26 دلیل جهت اثبات اینکه مشروعیت از جانب مردم است اقامه می کنند و در واقع بعد از نقد نظرات مربوط به نصب به اثبات نظریه نخب می پردازند. و جالب اینکه این اتفاقات مربوط به قبل از قائم مقامی ایشان می باشد. یک مورد دیگر که باید مورد توجه قرار گیرد این است که ایشان در همان موقع نیز بر مقبولیت عامه تاکید ویژه ای داشتند و این موضوعی بود که کمتر مورد توجه سایر فقها بود.



بله این ویژگی بود که سایر فقها کمتر داشتند. جسارت داشت در صورتی که ظاهرش صاف و ساده و خودمانی بود ولی در نظریات فقهیش جسارت داشت. ما یک دفعه رفتیم خدمت آقای منتظری،اتفاقا آقای سعیدیان نماینده خمینی شهر هم آنجا بود. آقای منتظری هم قبلا کتاب مبانی فقهی را به من داده بودند. گفتند این کتاب را خواندی گفتم بله و خیلی هم استفاده کردیم ولی به نظر می آید تکالیفی که برای دولت گذاشته اید عملا دخالت دولت در همه امور حتی در امور شخصی را فراهم می کند و این عملا موجب استبداد می شود و این خطرناک است. آقای سعیدیان هم حرف ما را تایید کرد آقای منتظری هم هیچ نگفت. ولی بعد دیدم ایشان در مورد نظریاتشان تغییراتی دادند. یعنی اولا دخالت را به نظارت تغییر دادند و نظارت را هم در امور عمومی کردند در واقع این یک نوع صداقت و ملاحظه واقعیات است، تسلیم واقعیت شدن نه تسلیم اعتقاد شخصی خود. این یکی از برجستگی های آقای منتظری بود و به نظر من کمتر فقیهی چنین خصلتی را داشت.



مرحوم آقای مطهری بارها به من می گفت که " من معتقدم که بعد از شیخ طوسی اصلا اجتهاد در فقهای ما نبوده ولی به نظر من آقای منتظری این سد را شکست یعنی اجتهاد کرد." یک نمونه اش همین مسئله بهایی ها ست. به حق یا باطل بودن عقاید شان کاری نداریم. وقتی از ایشان در مورد حقوق بهایی ها سوال شد ایشان حقوق شهروندی بهایی ها را تایید کرد و در دنیا هم پیچید. این جسارت را هیچ یک از فقهای دیگر نداشتند.همین نوآوریهایش وهم اینکه با افراد مختلف رابطه داشت مثلا با آقای طالقانی یا آقای بازرگان وبا بنده یا پدرم رابطه خوبی داشتند حکایت از سعه صدر و وسعت مشرب ایشان می کرد.این ویژگی در نظریات فقهیش نیز وارد می شود و اثر خودش را می گذارد. به نظر من، نظر ایشان درمورد بهایی ها نیز از همین ویژگی ایشان نشات می گیرد و سعه صدر و وسعت مشرب ویژگی تمام مومنانی است که با قرآن سر و کار دارند. اینهایی که خیلی در روایات می روند و اخباری هستند خیلی متعصب و جهت دار می شوند. ولی آنهایی که قرآنیند این گشادگی نظر و بینش را دارند،مثلا ایشان در مبانی فقهی یا کارهای دیگر شان به نوشته ها و کتابهای اهل سنت نیزاستناد می کنند یا به کتابهای روشنفکران جدید اسلامی مثل محمد ارغون یا حامد ابوزید استناد می کند و از آنها پرهیز نمی کند در حالی که هیچ فقیهی این کار نمی کند،این وسعت مشرب است و وسعت مشرب خصلتی است که قرآن به افراد القا می کند. آقای بازرگان هم مثلا یک مقداری این ویژگی را داشت آقای طالقانی هم این ویژگی را داشت و علت آنهم انس زیاد آنها با قرآن بود. یک ویژگی اخلاقی دیگر ایشان صفا و محبت بود نسبت به آدمها صرفنظر از اینکه روحانی بودند و یا غیر روحانی یا اینکه جزء مذهبی های سنتی و بازاری و یا کرو اتی و روشنفکر بودند نسبت به همه اینها یک جور بودند.ایشان نسبت به خود بنده خیلی محبت داشتند یک وقتهایی من را خیلی خجالت می دادند. من در دوران جوانی و دانشجویی مبلغ اسلام بودم ولی آدم فنی نبودم یعنی این که فقیه باشم ولی آقای منتظری به نظر بنده هم توجه می کرد نمی گفت این عوام است و وارد نیست . شجاعت ایشان هم بسیار عالی بود. مثلا بنده ای که امروز جزء معترضین یا اپوزسیون حساب می شوم کنار گودم تا آنجایی که مبادا بگیرندم انتقاد می کنم اما یک وقت هست من جزء نظامم یا مقامی دارم یا طرف مقابل من مقام بالایی دارد، مثلا آقای منتظری هر وقت می رفت پیش آقای خمینی روبروی آقای خمینی می نشست و انتقاد می کرد.همین داستانهای کشتار 67 را ایشان چشم تو چشم آقای خمینی می گفت طوری که آقای خمینی ناراحت می شد. یک چنین شجاعتی را کمتر کسی دارد و به نظر من این ویژگی کم نظیر است.این حریت و آزادگی را هم داشت که در هر شرایطی اعم از اینکه آقای خمینی بدشان بیاید یا دیگرانی ناراحت بشوند حرفش را می زد این حرفهای 13 رجب سال 76 واقعاً یک نوع حریت و آزادگی است ملاحظه مقام و موقعیت خودش را نمی کند ما این ویژگی را در بین انسانها کم می بینیم.اما صداقتشان هم بقدری است که این اواخر از مردم هم به علت تبعات ولایت فقیهی که آوردند عذر خواهی کردند.



آقای مهندس همین نامه اعتراضی سال 67 آقای منتظری به آقای خمینی در مورد کشتارهای درون زندانها را که شما حمل بر شجاعت آقای منتظری کردید بعضی ها کار اشتباهی می دانستند و شاید عده ای از آنها هنوز هم آن را کار اشتباهی بدانند و قائل بودند و باشند که آقای منتظری باید صبر می کرد و خودش که رهبر می شد کارها را سر و سامان می داد آیا به نظر شما و بعد از گذشت 21 سال از آن این فکر درست بوده است؟



به نظر من شرط حریت را ایشان بجا آورد. آنوقت که آقای خمینی درگذشت آنقدر جانشینی آقای خمینی طالب داشت که اینها جایی برای آقای منتظری نمی گذاشتند و آقای منتظری هم که نسبت به این مقام بی اعتنا بود مثل حضرت علی. حضرت علی اصلا توجه نداشت که چه کسی جانشین می شود و در خانه مشغول به شست وشوی پیغمبر شد. آقای منتظری هم اینجور بود نه به اینکه رهبر بشود اعتنایی می کرد و نه اقدامی می کرد،اما عده ای بودند که طالب این موقعیت بودند و اگر آقای منتظری هم آن حرفها را نمی زد نمی گذاشتند رهبر شود بخصوص اینکه می دیدند نسبت به مجاهدین یک کمی نرمتر رفتار می کند یا نسبت به اپوزسیون نیز کمی نرمتر است.من موافق نیستم که اگر آقای منتظری هم آن حرفها را نمی زد بهتر بود و خودش رهبر می شد.



آقای منتظری در کتاب خاطراتشان نقل می کنند که منوچهر قربانی رابط ایران و آمریکا در قضیه مک فارلین برای ایشان پیغام داده بوده که قرار است شما عزل شوید و سفیر فلسطین در سیرالئون به دو تا از شاگردان آقای منتظری در بهمن 67 می گوید که قرار است آقای منتظری عزل شوند از او می پرسند که این تحلیل است یا خبر که جواب می دهد خبر است. واقعاً یک تصمیم جدی بوده است که ایشان رهبر نشود. در واقع در دفتر ایشان هم به ایشان گفته می شد که نامه را ننویسند خود ایشان در خاطراتشان نقل می کنند که همه مخالف نوشتن نامه بودند آقای هادی هاشمی هم مخالف بودند ولی من هرچه فکر می کردم می دیدم شرایط ناگواری است و بالاخره با قرآن مشورت کردم و در نتیجه تصمیم گرفتم نامه را بنویسم و به هیچ کس و حتی آقا هادی هم نگفتم و نامه را فرستادم و بعد زنگ زدم به آقا هادی و گفتم نامه را نوشتم و فرستادم. و پیرو حرفهایی که شما زدید من هم یک نکته ای را عرض کنم. یک کاری که آقای منتظری به آن اهتمام ورزید پیگیری مبحث ولایت فقیه بود، اتفاقی که در ایران برای پیگیری بحثها کمتر اتفاق می افتد. پیگیری آقای منتظری منجر به کتاب مبانی فقهی شد که صرفنظر از پذیرش یا عدم پذیرش بحث ولایت فقیه این کتاب از نقطه نظر احکام اجتماعی اگر نگوییم بی نظیر کم نظیر است و در واقع یک مصداق بارز حرف آقای مطهری است که شما فرمودید،یعنی یک اجتهاد تازه است در منابع فقه اسلامی و شیعی، چیزی که از زمان شیخ طوسی(ره) تعطیل بوده است.



با تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید. انشاءالله بتوانیم از تجربیات شما جهت اعتلای فرایند تحول خواهی مردم ایران استفاده کنیم.




منبع : جرس
لينك در جرس : http://www.rahesabz.net/story/29477/

0 نظر:

ارسال یک نظر

پيشاپيش از نظر شما متشكريم ؛ حتي اگر مخالف ما هستين !