متن / آیا جنبش سبز چپ است؟

آیا جنبش سبز چپ است؟
سید ابراهیم نبوی
جنبش سبز جنبشی است رو به آینده، تا وقتی شاهراههای ارتباطی وجود دارد، بستن خیابانها ما را از میان نخواهد برد.



آیا جنبش سبز باید حتما به حکومت برسد؟ آیا سبزها اگر به قدرت برسند، چیز مهمی به دست می آورند که در صورت به دست نیامدن قدرت آن را از دست می دهند؟ اصولا ساختار جنبش سبز و نیروی اجتماعی آن چگونه می تواند عمل کند که بیشترین اثر را در اصلاح امور داشته باشد؟ قدرت در ایران چگونه قابل کنترل است؟ آیا ما برای رسیدن به خواسته های مان الزاما باید قدرت را در اختیار داشته باشیم؟



پاسخ دادن به این سووالات می تواند راهگشای بن بستی باشد که پیش پای کشور و جنبش قرار دارد. قبل از اینکه نظرم را بگویم، مقدماتی را فرض می کنم.



1) فرض ما بر این است که حکومت ممکن است همین فردا سقوط کند، یا سی سال دیگر ادامه پیدا کند. در هر دو حال دولت باید مورد نظارت قرار بگیرد. حتی اگر همین فردا دولت به دست سبزها بیافتد، یا حتی در صورت برگزاری انتخابات کاملا آزاد، سبزها نتوانند اکثریت قدرت را در دست بگیرند.



2) فرض ما بر این است که براساس سابقه تاریخی، هیچ دولت و حکومتی در ایران نتوانسته است برای مدتی طولانی ماهیت و وجود خود را حفظ کند. از حدود چهل نخست وزیر مشروطه تا انقلاب، فقط شش نفر عاقبت بخیر شده و بسلامتی به زندگی ادامه داده اند؛ پس می توان نتیجه گرفت که ماندن بر سریر قدرت، اتفاقی پایدار نیست. در جمهوری اسلامی نیز هیچ دولتی نتوانست پایدار باشد. دولتهای بازرگان، بنی صدر، رجائی هر سه با ناکامی مواجه شدند. دولت موسوی، هاشمی و خاتمی، بعد از پایان حکومت، روسای شان از سوی حکومت بدنام شدند و هر سه جزو مغضوبین دولت جدیدند و دولت احمدی نژاد، از همه دولتهای پیشین ناپایدارتر است و تقریبا هیچ امکانی مفروض نیست که این دولت سر سلامت ببرد. پس می توان چنین نتیجه گرفت که به دست گرفتن قدرت در ایران، به دلیل ساختار انحصارگرایانه رفتار حکومتها و مردم، عملا هر دولتی را به سوی انحصار پیش برده، و مردم را به دشمنان دولت تبدیل می کند و همین باعث سقوط هر دولتی، یا ناپایداری آن می شود.



3) فرض ما بر این است که تا زمانی که قدرت سیاسی امتداد نداشته باشد، کشور ما نمی تواند بسوی توسعه اقتصادی، تعادل اجتماعی، توسعه سیاسی، امنیت و موقعیت مناسبی در حوزه بین المللی برسد. به همین دلیل پایداری دولت، بدون توجه به اینکه چه کسی بر مسند قدرت نشسته است، مهم تر از ماهیت دولت است. هر دولتی در صورتی که توسط مردم کنترل شود، بعد از مدتی دادوستد سیاسی با مردم، به وضع پایدار خواهد رسید. این در صورتی است که نظارت مردم بر دولت اعمال شود.



4) فرض دیگر ما این است که دولت ها در ایران، ممکن است کنترل را بپذیرند، اما حاضر نیستند دیگران را در قدرت سهیم کنند. روح بلند دائی جان ناپلئون، بالای سیاست ایران در پرواز است و هر تشکیلاتی که بخواهد وارد دولت شود، بسرعت به عنوان دشمن شناسایی می شود و عمر مفیدش را از دست می دهد، شاید به همین دلیل است که اگر تشکیلاتی بخواهد تاثیر و گستردگی داشته باشد، در اولین گام باید اثبات کند که قصد در دست گرفتن قدرت را ندارد.



با این مفروضات، که ممکن است به اشکال مختلف برخی از آنها را جرح و تعدیل کرده یا رد کنیم، مدل سیاسی پایدار برای ادامه جنبش سبز می تواند از اصول زیر تبعیت کند:



اول، جنبش سبز ماهیتا یک جنبش چپ مدرن است، در حالی که بسیاری از مختصات چپ را ندارد، به دیدگاههای چپ سنتی در مورد اقتصاد و سیاست و مسائل بین المللی معتقد نیست، اما رهبران آن به مسائلی مانند حمایت از اقشار فرودست، استقلال در برابر قدرت های بزرگ، استقلال فرهنگی و احترام به حقوق مدنی و حقوق زنان و کودکان معتقدند. جنبش سبز باید اهداف خود را بصورت مقطعی تعریف کند، برای رسیدن به خواسته هایش به حکومت از راههای قانونی و مبارزه مسالمت آمیز بدون خشونت و نافرمانی مدنی فشار بیاورد. جنبش سبز حتی اگر همین امروز هم موسوی رئیس جمهور شود، باید نقش خود را به عنوان منتقد او حفظ کند، و باید تلاش کند تا جایی که می تواند هر قدرتی را برای اجرای خواستهای خود تحت فشار قرار دهد.



دوم، جنبش سبز نیازمند تغییر اوضاع به نفع خواسته های خود است. خواسته هایی که از اجرای قانون اساسی موجود، تا بیانیه حقوق بشر و خواسته های کنونی جنبش شامل می شود. اگر بنا باشد اجرای این خواسته ها، مستلزم به دست گرفتن قدرت باشد و این کار باعث شود تا سبزها در موقعیت قدرت مجبور شوند از خواسته خود چشم بپوشند، ترجیح آن است که سبزها وارد قدرت نشوند، بلکه ناظر بر قدرت باشند. می دانیم و می دانید که چه با فرض انتخابات آزاد، چه با فرض اهمیت اعتقادات دینی مردم، چه با فرض اهمیت نظر مراجع و روحانیون، و چه با توجه به پوپولیسم حاکم بر کشور، آنچه در هر حال مهم است، در دست گرفتن افکار عمومی و اعمال فشار بر حکومت از طریق آنهاست. موکول کردن خواسته های مردم به تغییر بنیادین حکومت، احاله به محال است. حتی اگر نگوئیم که تغییر حکومت موضوعی ناممکن است که نیست، باید بگوئیم که سبزها زمانی می توانند به خواسته های شان برسند، که از بیرون حکومت عمل کنند.



سوم، ممکن است زمانی برسد که سبزها قدرت مجریه را در دست بگیرند، مطمئنا در چنین حالتی باید آنان تلاش کنند تا در ترکیب قوا دردولت، سهم گروههای مختلف را رعایت کنند؛ اما موضع انتقادی خود را نسبت به دولت نباید از دست بدهند. آنچه مهم است جنبش سبز است، نه دولت سبز. شاید به همین دلیل در آینده اهمیت حضور سبزها در پارلمان بیش از در دست گرفتن دولت باشد. هر جایی که بتواند سبزها را در موقعیت نظارتی قرار دهد، اهمیتی استراتژیک برای آنان خواهد داشت.



چهارم، براساس آنچه گفته شد، وظیفه اصلی و استراتژیک جنبش سبز در حال حاضر، در دست گرفتن افکار عمومی، اتحاد با همه مخالفانی که قصد تغییر وضعیت را دارند، تبدیل رسانه های کوچک به رسانه های حرفه ای و تولید پول ملی برای تامین هزینه های جنبش است. تشکیل حزب سبز مجازی و تبدیل آن به گروههای حقیقی با حفظ امنیت افراد و کاهش هزینه سبز بودن با تعریف خواسته های ممکن و تبدیل تضادهای آنتاگونیستی به اختلافات قابل تحمل، ایجاد شکاف در حاکمیت و جذب حداکثری کلیه نیروهای خاکستری بخصوص آنها که در درون حکومت قدرتی دارند و می توانند هزینه مخالفت سیاسی را کاهش دهند.



پنجم: سبزها نباید زندگی را به آینده موکول کنند، آنها باید تا می توانند در محافل ادبی، هنری، فرهنگی، صنفی، آموزشی و سندیکاها جمع شوند، و امکان گفتگو و نزدیک شدن به همدیگر را از دست ندهند. اگر سبز را چنان تعریف کنیم که شامل همه مخالفان حکومت شود، نه با تغییر ماهیت اعضای جنبش، بلکه با احترام گذاشتن به دیگران، جنبش سبز می تواند قدرتی بزرگ شود.



ششم: رسانه به اندازه پیامی که می دهیم اهمیت دارد. جهان در حال تغییر است، تایپ کردن با کی بورد به جای نوشتن روی کاغذ، می تواند تفکر ما را اصلاح و روش فکر کردن ما را درست تر کند. جایگزین شدن لب تاپ به جای کامپیوتر، تلویزیون، تلفن، دفتر یادداشت و روزنامه خودبخود آزادی فردی را افزایش می دهد و ما را از خطر کاریزما و پوپولیسم دور می کند. زمان از آن ماست، چون رسانه ها در حال سوگیری به سوی آزادی فردی هستند. آزادی فردی همان چیزی است که ما به آن نیاز داریم. عرف، ایدئولوژی و نقش اجتماعی بزرگترین موانع برای شکل گیری دموکراسی و آزادی در جامعه ماست. لزومی ندارد برای نابودی تیراژ دو میلیون روزنامه ای که در سال 1379 توقیف شدند غصه بخوریم؛ باید به این فکر کنیم که امروز بیش از بیست میلیون کاربر اینترنتی داریم که روز به روز در حال افزونی هستند. هر چه دولت سعی کند بسوی الکترونیک شدن پیش برود به نفع ماست، چرا که معنی آن ایجاد اقتصاد بزرگ الکترونیک خواهد بود و این اقتصاد بزرگ، برای حفظ منافع خودش هم شده، مجبور است پنجره ارتباطات الکترونیک را بسوی همه باز کند. وجود ارتش سایبری یعنی اهمیت داشتن اینترنت و این یعنی امکان گفتگو با همگان. جنبش سبز جنبشی است رو به آینده، تا وقتی شاهراههای ارتباطی وجود دارد، بستن خیابانها ما را از میان نخواهد برد. ما زنده ایم، سبزیم، و هر روز سبزتر و زنده تر می شویم.




منبع : جرس
لينك در جرس : http://www.rahesabz.net/story/29945/

0 نظر:

ارسال یک نظر

پيشاپيش از نظر شما متشكريم ؛ حتي اگر مخالف ما هستين !