متن / جمهوری اعدام، جمهوری اوین؛ مصاحبه با همسر یک محکومِ به اعدام

جمهوری اعدام، جمهوری اوین؛ مصاحبه با همسر یک محکومِ به اعدام

جمهوری اعدام، جمهوری اوین، جمهوری وحشت، همه این واژه گان در توصیف حاکمیتی که زندانش روز به روز وسعت می یابد کم است .

در این میان خانواده های نگرانی که چشم انتظارِ فرجامِ پرونده ی اعدام هستند نیز کم نیستند. مصاحبه ام را با یکی از این خانواده ها بخوانید. زنی که از جنس خیلی از ماست و اینک همسرش در معرض اتهامات عجیبی است که ما هیچ از روند دادگاه و اعترافاتش نمی دانیم. به هیمن سادگی باور نکنیم احکامی را که ممکن است فردا برای هر ایرانی دیگر هم صادر شود.

همسر سعید ملک پور: هرجا که می رویم به سایه بلند سپاه می رسیم



جرس: این روزها اخبار اعدامِ شهروندانی با اتهامات متفاوت در راسِ خبرهای ایران و گاه رسانه های جهان قرار دارد .

ساعات پایانی اجرای حکم که نزدیک می شود، اعتراضات رسانه ها، مردم و محافل حقوق بشری نیز جدی تر می شود.

این در حالی است که متهمان زیادی با اتهامات متفاوت و متعدد تا کنون به اعدام محکوم شده که برخی از آنها در نوبت اجرای حکم و برخی دیگر در انتظار تجدید نظر برای حکم هستند.
سعید ملک پور از جمله کسانی است که پس از سپری کردن دو سال بازداشت موقت و بلاتکلیفی، به گفته همسرش فاطمه افتخاری حکم اعدام برایش صادر شده است.

پیش از این فاطمه افتخاری، طی یک نامه سرگشاده ای به رئیس قوه قضاییه، صادق لاریجانی اعلام کرده بود: از طریق گفتگوی وکیل پرونده با قاضی مقیسه، خبردار شده‌ است که حکم مد نظر قاضی برای سعید ملک‌پور اعدام است.

سعید ملک پور، فارغ التحصیل رشته مهندسی متالوژی دانشگاه صنعتی شریف و ساکن کشور کانادا طی نامه ای شرح شکنجه ها و نحوه اخذ اعترافات ازخود را مفصل شرح داده واعلام کرده بود که زیر شکنجه وادار به اعتراف علیه خود شده است.

اینگونه اعترافگیری ها در دادگاه متهمان انتخابات نیز سابقه داشته تا آنجا که احکام صادر شده برای متهمان حوادث پس از انتخابات با تردید جدی افکار عمومی مواجه شد.

فاطمه افتخاری، همسر سعید ملک پور که این روزها دور از ایران نظاره گر اجرایی شدن احکام اعدام سایر متهمان است به پرسش های جرس در مورد نگرانی های خود و چگونگی روند پرونده همسرش پاسخ می گوید:

خانم افتخاری، این روزها وقتی خبرهای مربوط به اجرایی شدن اعدام را از رسانه ها می شنوید چه حالی دارید؟
با خبر اعدام هر هموطنانم تمام تن و جانم به درد می‌آید. فرقی‌ نمی کند که شناخته شده باشد یا گمنام. گمنام‌ها را که به صورت گروهی اعدام می کنند، این واقعا وحشتناک است. نامه دختر آقای صارمی را صد بار بیشتر خواندم و گریه کردم، فریاد یا حسین گفتن ایشان لحظهٔ قبل از اعدام داغونم کرد. شهدای دوران جنگ ایران و عراق هم یا حسین گویان به روی مین می‌رفتند! پدر و مادرهایمان ۳۰ سال پیش برای چنین حکومت اسلامی جوانی خودشان را در راه مبارزه هزینه نکرده اند. چگونه مسئولین جمهوری اسلامی این نامه ها را می خوانند و از شرمندگی نمی میرند؟!

شما و همسرتان اولین بار چگونه در جریان صدور حکم اعدام برای همسرتان قرار گرفتید؟
حکم را نهم آذر، یعنی چهل روز بعد از آخرین دادگاه، به سعید در زندان ابلاغ کردند، اما سیزده آذر به وکیل در مورد حکم خبر داده شد. البته تا همین الان هم حکم به وکیل ابلاغ نشده، نامهٔ رسمی‌ را به ایشان نمی دهند، فقط اجازه داده‌اند که از روی حکم برای خود یادداشت کنند! این رویه واقعا مسخره و خجالت آور است. خودم به عنوان یک ایرانی‌ خجالت می‌کشیدم وقتی‌ این اتفاقات را برای یک وکیل در کانادا توضیح می دادم، جالب اینجاست که ایشان اول اینگونه برداشت کردند که اینگونه برخوردها و چنین رویه ایی ممکن است بر اساس قوانین جزایی اسلامی باشد و از این بابت خوشحال بودند که کانادا کشوری اسلامی نیست! اینگونه مقامات جمهوری اسلامی ایران، اسلام و انقلاب را به جهان می خواهند صادر کنند؟!

شما چرا ایران را ترک کردید؟ شنیده ام بنا به درخواست همسرتان بوده. درست است؟
بله به اصرار سعید من به کانادا برگشتم. با تهدید دستگیری من، سعید را مجبور به امضا کردن اعترافات دروغ بسیاری کرده بودند. با برگشتن من به کانادا امیدوار بودیم که شرایط ایشان بهتر بشود.

ممکن است مختصری در مورد وضعیت همسرتان در زندان توضیح دهید و بفرمایید با توجه به این که شما ساکن کانادا بوده اید آیا احتمال می دادید که همسرتان هنگام سفر به ایران دستگیر شوند؟
سعید ۲۷ ماه در زندان اوین به سر می برد. مهر ۸۷ برای دیدن خانواده و پدر بیمارش به ایران رفت که سه روز بعد از رسیدن بازداشت شد. ما اصلا احتمال چنین اتفاقی‌ را نمی دادیم، چون کاری نکرده بودیم و فعالیتی نداشتیم که بترسیم. هنوز هم نمی توانم رفتار مسئولین جمهوری اسلامی را در قبال پرونده سعید بفهمم. یک برنامه‌نویس کامپیوتر را مدیر سایت مستهجن معرفی‌ کنند؟ چطور بخود‌شان اجازه م یدهند که تحت لوای مصلحت نظام با زندگی‌ افراد، با زندگی‌ نخبگان مملکت چنین بازی کنند؟

نحوه دستگیری و اعتراف گیری از ایشان به چه شکلی بوده است؟
ربوده شدن سعید توسط لباس شخصی ها که بعدا فهمیدیم از طرف سپاه بودند، حمله شبانه به خانهٔ پدر و مادر سعید، زمانی‌ که پدر سعید در بستر بیماری بود، دروغ گفتن‌های مکرر به خانواده و سر دواندن آنها با وعده وعید‌های دروغ، یک سال در انفرادی نگه داشتن همسر من، اعتراف گیری دروغ تحت شکنجه و تهدید و موارد بسیار دیگری از این قبیل که بعد از انتخابات ۸۸ بر همگان عیان شد. من سعید را تنها یک بار در آذر ماه ۸۷ در اوین دیدم، وضعیت جسمی‌ و روحیش شدیدا وخیم بود و در همان زمان برای من کاملا روشن و آشکار شد که سعید تحت چه فشارها و شکنجه هایی بوده. فکرش را بکنید که بازجوها در اعتراف گیری از فردی به اتهام ” مسائل اخلاقی” آنهم در فضای مجازی و اینترنت، متهم را برهنه کنند و تهدید به … وحشتناک است، نمی توانم بگویم. واقعا چه توجیه شرعی و قانونی‌ برای اعمال چنین روش هایی دارند؟ آیا در جنگهای صدر اسلام پیغمبر چنین رفتارهایی در قبال اسیران جنگی که مسلمان هم نبودند، داشتند؟!

رسانه های دولتی روی پرونده همسر شما تبلیغات رسانه ای زیادی انجام دادند تا نشان دهند ایشان را اساسا در راستای فعالیت شان برای سایت های پورنو گرافی دستگیر و محکوم به اعدام کرده اند، شما خودتان مختصری از نحوه فعالیت های شغلی ایشان را برایمان شرح می دهید؟
ایران که بودیم سعید به صورت حرفه‌ای برنامه نویس نرم افزارهای تخصصی مهندسی‌ مواد بود، نرم افزارهای سعید الان با اسم حقیقی‌ سعید ملک پور در ایران توسط چندین شرکت مهندسی‌ بفروش می رسد. کانادا هم که آمدیم، سعید به صورت مستقل و آزاد برای اشخاص و شرکتهای مختلف برنامه نویسی تحت اینترنت می کرد. ۲ نمونه از پروژه‌های سعید در کانادا، برنامه نویسی وبسایت یک داروخانه زنجیره ایی، و یک آژانس مسافرتی بود. اینکه یکی‌ از این نرم افزارهای فروخته شده، جهت بارگذاری عکس، بدون اطلاع همسرم توسط مشتری در یکی‌ از قسمتهای یک سایت مستهجن استفاده شده، که تقصیر سعید نیست. سعید اگر اطلاع داشت که این نرم افزار به چه کاربردی می‌خواهد استفاده شود، مسلما مشخصات حقیقی اش را به عنوان برنامه نویس در بالای برنامه اش نمی‌‌نوشت. مشتری مسلما از اقدام شومی که داشته به همسرم چیزی نگفته بود. اشکال کلی‌ دیگر اینست که اصلا قانون جرایم رایانه ای تازه ۱۰ ماه بعد از دستگیری همسر من به تصویب مجلس رسید و ابلاغ شد و در زمان بازداشت سعید چنین قانونی‌ اصلا وجود نداشته است.

شما مشخصا چه تلاش هایی برای نجات جان همسرتان انجام داده اید و آیا نامه ها و درخواست های شما به مقامات رسمی داخلی ایران هیچ نتیجه ای داد؟
نه تنها به نامه‌ها پاسخی نمی دهند، بلکه هر جائی‌ هم که خانواده برای پیگیری حضوری می روند، از دادسرای امنیتی اوین، دادگستری و دادستانی جوابی‌ نیز بهمان نمی دهند. آخرین جوابی‌ هم که از دادستانی به خانواده سعید دادند این بود که خودتون که می دونید حکم سعید چیست. انگار آب یخ ریخته باشند رو سر آدم. به هر جا که می‌رویم به سایه بلند سپاه می رسیم . همه وحشت می کنند که جوابت را بدهند

آخرین اطلاعی که از وضعیت همسرتان در زندان دارید چیست؟
متاسفانه سعید همچنان در انفرادی ۲-الف به سرمی برد و ممنوع الملاقات. در تماس تلفنی که با مادرشان داشت گویا بر خلاف همیشه، شرایط روحیش اصلا خوب نبود و خواهش می کرد که وکیل پیگیری کند که‌ به بند عمومی‌ منتقلش کنند. واقعا نمی دانم با چه توجیه قانونی‌ و بر اساس کدام ماده و قانون همسر من را بعد از تحمل یک سال انفرادی و بعد از به پایان رسیدن مراحل قضایی و دادگاه، دوباره به انفرادی منتقل کردند. مگر خود این آقایان در زمان شاه خودشان در زندانهای ساواک زندانی نبوده اند؟ مگر خودشان در انفرادی‌ها شکنجه نشده اند؟ چرا الان که خودشان در رأس مسئولیتهای کشور هستند با جوانان نسل انقلاب و تربیت شدگان دوران امام، همان جنایات را تکرار می کنند؟ کجای احکام اسلام اجازه چنین رفتاری را حتی با مجرم به متولیان امور داده؟

توقع و درخواست شما از مردم چیست با توجه به اینکه اساسا حکم همسرتان را هم غیر سیاسی جلوه داده اند؟
نه تنها برایمان، برای همه خانوادهای زندانیان بیگناه دعا کنند، همه‌چیز دست خداست. خود هر چه در توان دارم میگذارم که صدای بیگناهی سعید را به گوش مردم برسانم. مردم ما فهیم اند و خودشان قضاوت می کنند.

تا چه زمانی فکر می کنید مهلت برای نجات جان همسرتان دارید؟
نمی‌ دانم چقدر فرصت داریم، مخصوصا با شنیدن خبر اعدام‌های ناگهانی وقتی‌ که وکیل هنوز منتظر نتیجه حکم دیوان عالی‌ است، بیشتر من را می ترساند. فعلا که پرونده به دیوان ارائه شده، و آقای علیزاده طباطبائی وکیل کارکشته ای هستند، به امید خدا حکم در دیوان شکسته می شود و سعید به خانه برمی گردد.

مایل هستید از شرایط و وضعیت روحی خودتان بگویید؟
شرایط واقعا سختی است، هم برای من که در کانادا تنها هستم و دور از خانواده‌ام و هم برای کسانی‌ که در ایران پیگیری پرونده سعید را انجام می دهند و مجبور هستند که همه توهین‌ها و تحقیرها را تحمل کنند و بخاطر سعید دم نزند. خدا را شکر من توانستم که دکترای خودم را با وجود تمام این شرایط بحرانی بگیرم و الان مشغول به کار هستم. در یک کشور خارجی‌ تنهایی آزاردهنده تر است، اما باید تحمل کرد و امید داشت و تلاش کرد.

تلاش های بین المللی برای نجات جان همسرتان در چه مرحله ای است و آیا هیچ تاثیری در رفتار حکومت ایران با همسرتان داشت؟
امیدوارم که تمام این تلاش‌ها جواب بدهد. فعالان حقوق بشر، گروه “اتحاد برای ایران” واقعا تلاش زیادی برای کمپین سعید انجام دادند. متاسفانه فعلا که این حکم سنگین ناجوانمردانه را صادر کردند. و به خاطر نامهٔ سعید از زندان و انتشارش در سایت‌های خبری، پروندهٔ جدید به اتهام تشویش اذهان عمومی‌ و تبانی با همسر علیه امنیت ملی‌ به جریان انداختند. واقعا دیگر نمی‌‌دانم از چه طریقی باید با مسٔولین قوه قضائیه جمهوری اسلامی به صحبت نشست، وقتی‌ حتی صحبت کردن در مورد پروندهٔ همسرم یا پیگیری پرونده اش هم گویا جرم به حساب می آید

اگر ناگفته ای دارید بفرمایید؟
به امید آزادی تمام زندانیان بیگناه دربند، همه باید تلاش کنیم، متحد و در کنار هم.




منبع : نوشته‌هاي مسيح علي‌ نژاد
لينك در نوشته‌هاي مسيح علي‌ نژاد : http://masihalinejad.com/?p=2982

0 نظر:

ارسال یک نظر

پيشاپيش از نظر شما متشكريم ؛ حتي اگر مخالف ما هستين !